کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق َ ] (اِخ ) اقلیمی است در روم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه قَرَمان خوانده شود.(اقرب الموارد). شهری است در ترکیه . نام قدیم آن لارندا است . این شهر در جنوب شرقی قونیه در فاصله ٔ 57000 گزی آن قرار گرفته و خاندان قرمان اغلو در قرن چ...
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به ضعف و سستی خوردن . (منتهی الارب ). الاکل الضعیف . (اقرب الموارد).
-
قرمان
لغتنامه دهخدا
قرمان . [ ق ِ ] (اِخ ) معرب کرمان . رجوع به کرمان شود.
-
واژههای مشابه
-
قرمان اغلو
لغتنامه دهخدا
قرمان اغلو. [ ق َ اُ ] (اِخ ) بزرگترین خاندان ترکمانی است که در آسیای صغیر پس از سقوط سلطنت سلجوقیان (اواخر قرن دوازدهم م .) پرورش یافت . شهرهای قلمرو حکومت آنان کوهستانی و در میان دشتهای قیلیقیه و قونیه بود و به این جهت بر شهرهای عراق مشرف بود و مال...
-
واژههای همآوا
-
غرمان
لغتنامه دهخدا
غرمان .[ غ َ ] (نف ) نعت فاعلی از غَرمیدن . خشمناک و قهرآلود و غمگین . (برهان قاطع). مصحف غژمان . (حواشی برهان چ معین ). غضبناک و خشمگین ، و همچنین غرمنده و غرمیده . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن خویش را بری فرمان هر زمان دوست را کنی غ...
-
غرمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹غژمان› [قدیمی] qarmān ۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. غمگین: ◻︎ دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب: لغتنامه: غرمان).
-
جستوجو در متن
-
قرامان جدید
لغتنامه دهخدا
قرامان جدید. [ ق َ ن ِ ج َ ] (اِخ ) قَرمان . قره مان . شهر لارندا. سلطان ولد فرزند روحانی مولانا جلال الدین رومی در این شهر متولد شد. (از سعدی تا جامی ص 168). رجوع به قرمان و لارندا و لارنده شود.
-
اسحاق بک
لغتنامه دهخدا
اسحاق بک .[ اِ ب َ ] (اِخ ) یکی از بیک های قرمان . وی در 895 هَ.ق . جانشین پدر متوفای خود ابراهیم بک شد ولی برادران او بسلطان محمدخان ثانی التجا و استمداد کردند. سلطان ، احمدبک ارشد اولاد را به بیکی (امارت ) قرمان تعیین و با عساکر بقرمان روانه کرد. ا...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مغیث . وی از صحابه بود و ابن وهب از عمروبن حارث از سعیدبن ابی هلال از شیبةبن نصاح از خالدبن مغیث که از صحابه بود روایت می کند که پیغمبر (ص ) فرمود: «رأیت قرمان متلفعاً فی خمیلة من النّار یرید الّذی غل ّ یوم خیبر». (از الاصاب...
-
علی سمرقندی
لغتنامه دهخدا
علی سمرقندی . [ ع َ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ابن یحیی سمرقندی قرمانی حنفی . ملقب به علاءالدین . فقیه و مفسر و منطقی قرن 9 هَ . ق . بود و در حدود سال 860 هَ. ق . در لارنده از بلاد قرمان درگذشت . وی از شاگردان علاءالدین بخاری بوده است . او راست : 1- تف...
-
بابانعمةا
لغتنامه دهخدا
بابانعمةا. [ ن ِ م َ تُل ْ لاه ] (اِخ ) از خواجگان طریقت نقشبندیه و صاحب کمال بود. تفسیر عربی مستوفی و رسایلی در تصوف بعربی و فارسی و شرحی بر گلشن راز شیخ محمود شبستری نگاشته است و مرگش در قرمان اتفاق افتاده است . (لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2)....
-
پیری پاشا
لغتنامه دهخدا
پیری پاشا. (اِخ ) محمد. از اهالی قرمان است . در عهد دولت سلطان سلیم خان به مسندصدارت نشست . نژادش بشیخ جمال الدین آقسرائی و بروایت دیگر بداود قصری میرسد. وی در زمره ٔ قضاة بود در سفر چالدران دفتردار اول شد و هنگام معاودت برتبه ٔ وزارت نایل آمد. در مو...