کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرقف
/qarqaf/
معنی
۱. خمر؛ می؛ شراب.
۲. آب سرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرقف
فرهنگ فارسی معین
(قَ قَ) [ ع . ] (اِ.) می ، شراب .
-
قرقف
لغتنامه دهخدا
قرقف . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). اسم است برای آن ، یا صفت است که به جای اسم نشیند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: اعذب الاسماء الطلاء و الطفها السلاف و اخفّها المدام و اقبحها القرقف و افضلها الراح لاشتقاقها م...
-
قرقف
لغتنامه دهخدا
قرقف . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). || پرنده ای است کوچک ، و گویند که آن را قرقب خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قرقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qarqaf ۱. خمر؛ می؛ شراب.۲. آب سرد.
-
جستوجو در متن
-
قرقط
لغتنامه دهخدا
قرقط. [ ق َ ق َ ] (ع اِ) می . (بحر الجواهر). قرقف . رجوع به قرقف شود.
-
قرقوف
لغتنامه دهخدا
قرقوف . [ ق ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). رجوع به قَرْقَف و قُرْقُف شود. || درم . (منتهی الارب ). درهم . (اقرب الموارد).
-
قرقفة
لغتنامه دهخدا
قرقفة. [ ق َ ق َ ف َ ] (ع مص ) لرزانیدن . || ترسانیدن . || دندان بر هم زدن مرد سرمازده از شدت سرما. گویند: قُرْقِف َ الصرد (مجهولاً)؛ یعنی دندان بر همدیگر زد مرد سرمازده از شدت سرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی و بلندی آواز کبوتر ...
-
جدر
لغتنامه دهخدا
جدر. [ ج َ دَ ] (اِخ ) دهی است میان حمص و سلمیه که خمر جدری بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) : کأننی شارب یوم استبد بهم من قَرقَف ضمنتها حمص او جدر. اخطل (از معجم البلدان ).و گفته اند دهی است به اردن . (از معجم البلدان ) : فمااًن ر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن منصوربن نوح ، برادرنوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان سامانی . یکی از ممدوحین ابوالحسن علی بن محمد غزوانی لوکریست که در المعجم فی معاییر اشعار العجم دو بیت ذیل لوکری در مدح این احمد ...
-
اقنوم
لغتنامه دهخدا
اقنوم . [ اُ / اَ ] (اِ) سریانی یا یونانی ، اصل هر چیزی . ج ، اقانیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || نصاری گویند اقنوم عبارت از ظهورات باری تعالی است و اب و ابن و روح القدس اشاره بدوست و اقنوم سه است اقنوم وجود و اقنوم علم...
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رودکی .وصال تو تا باشدم می...
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (ع اِ) برگزیده ٔ رخت و اسباب که جز در عید و نحو آن استعمال نکنند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَقار. و رجوع به عَقار شود. || نوعی از جامه ٔ رنگین . (منتهی الارب ). نوعی از لباسها که سرخ رنگ است . (از اقرب الموارد). نوعی از جامه...
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ ] (ع اِ) شراب . می . آب انگور که مسکر بود . (ناظم الاطباء). باده . مُل . مدام . عقار. قهوه . قرقف . راح . تریاق . نبیذ. سویق . رحیق . بگماز. راف . ام زنبق . سَکَر طلاء. عصیر. ناطل . حانیه . شَمول . کمیت . سلاف . صهباء . (یادداشت بخط مؤلف ...
-
مدام
لغتنامه دهخدا
مدام . [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته . (منتهی الارب ). مطر الدائم . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || شراب . (اوبهی ) (غیاث اللغات ). می . (دستورالاخوان ). می انگوری . (منتهی الارب ). خمر. مدامة. (اقرب الموارد) (متن اللغة).مل . نبید. عقار. قهوه . راح . قرق...