کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرق
/qoroq/
معنی
۱. جایی که به عدۀ معینی اختصاص دارد و ورود دیگران به آنجا ممنوع است.
۲. ممانعت از ورود به جایی.
۳. منع و بازداشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حفاظت، قدغن، ممنوعالورود
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرق
واژگان مترادف و متضاد
حفاظت، قدغن، ممنوعالورود
-
قرق
فرهنگ فارسی معین
(قُ رُ) [ تر. ] (اِ.)جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری شود.
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق َ ] (ع اِ) آواز ماکیان . (منتهی الارب ). آواز مرغ گاهی که روی تخم خفته باشد. (اقرب الموارد).
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق َ رِ ] (ع ص ) جای هموار. قَرَق .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَرَق شود.
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ِ ] (ع اِ)اصل ردی و هیچکاره . (منتهی الارب ). اصل ردی . (اقرب الموارد). || خوی و عادت مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صغار مردم . (اقرب الموارد). || بازی سُدِّر که در آن چهل خط کشند و سنگریزه ها به صف نهند. (منتهی الارب ). که بیست ...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رَ ] (ترکی ، اِ) قُرُق . رجوع به قُرُق شود.
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی گرگان کنار راه شوسه ٔ گرگان به گنبد. موقع جغرافیایی آن دشت ، هوای آن معتدل و مرطوب مالاریائی است و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج ، غلات ، توتون ...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل که در 2000 گزی شمال باختر آمل و1000 گزی شوسه ٔ آمل به محمودآباد واقع است . موقع جغرافیایی آن دشت ، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی . 245 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد واقع در 22 هزارگزی باختر بروجرد و یکهزارگزی خاور راه شوسه ٔ بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم است . 318 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است ...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهدواقع در 80 هزارگزی شمال باختری مشهد و 8 هزارگزی شمال باختری مشهد به رادکان . موقع جغرافیایی آن دامنه ، هوای آن معتدل و دارای 86 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل ...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد واقع در 5 هزارگزی شمال باختری دورود و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بروجرد به دورود. موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن معتدل است و 363 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، و ش...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق . [ ق ُ رُ ] (ترکی ،اِ) ممانعت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تعرض . مزاحمت و بازداشت . (ناظم الاطباء). آنندراج آن را به ضم اول و فتح ثانی ضبط کرده و گوید: قُرَق ، منع و بازداشتن . (آنندراج ). قوروق . منع و حراست . (سنگلاخ ) : هست از قرق شرم و حیا نزد...
-
قرق
لغتنامه دهخدا
قرق .[ ق َ رَ ] (ع ص ) جای هموار. و از این معنی است : قاع قرق . رجوع به قَرِق شود. || (مص ) در زمین هموار رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در بیابان سیر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] qoroq ۱. جایی که به عدۀ معینی اختصاص دارد و ورود دیگران به آنجا ممنوع است.۲. ممانعت از ورود به جایی.۳. منع و بازداشت.
-
قرق
واژهنامه آزاد
محلی که اختصاص به کسانی دارد و ورود دیگران ممنون است. منع و بازداشت _