کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرضدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرضدار
مترادف و متضاد
بدهکار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرضدار
واژگان مترادف و متضاد
بدهکار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار
-
واژههای همآوا
-
قرض دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qarzdār آنکه به دیگری بدهکار است؛ وامدار: ◻︎ سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفهٴ من / اگر ادا نکنی قرضدار من باشی (حافظ: ۹۱۲).
-
جستوجو در متن
-
مقروض شدن
واژگان مترادف و متضاد
وامدارشدن، بدهکار شدن، قرضدار شدن ≠ بستانکار کردن
-
مقروض کردن
واژگان مترادف و متضاد
وامدار کردن، بدهکار کردن، قرضدار کردن ≠ بستانکار کردن
-
مقروض
واژگان مترادف و متضاد
بدهکار، قرضدار، وامدار، وامی ≠ بستانکار، طلبکار
-
بدهکار، بدهکار
واژگان مترادف و متضاد
غارم، قرضدار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار، طلبکار
-
مدیون
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، وامدار ≠ داین ۲. مرهون ۳. مشغولالذمه
-
وامدار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدهکار، غارم، قرضدار، مدیون، مقروض ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار
-
مستأرب
لغتنامه دهخدا
مستأرب . [ م ُ ت َءْ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیراب . مدیون . (اقرب الموارد). قرضدار و وامدار و مدیون شونده . (منتهی الارب ). و رجوع به استئراب و استیراب شود.
-
استیراب
لغتنامه دهخدا
استیراب . [ اِ ] (ع مص ) استئراب . وامدار گشتن . قرضدار گردیدن . مدیون شدن . (منتهی الارب ): اِستأرَب َ؛ استدان . (قطر المحیط). || مداجاة. مدارا کردن . || مغالطه . (از قطر المحیط).