کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرض
/qarz/
معنی
وام.
〈 قرض دادن: (مصدر متعدی) وام دادن؛ عاریه دادن.
〈 قرض کردن: (مصدر متعدی) به وام گرفتن چیزی از کسی؛ وام گرفتن.
〈 قرض گرفتن: = 〈 قرض کردن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام
۲. بریدن، قطع کردن، گسستن ≠ طلب
برابر فارسی
وام، بده
فعل
بن گذشته: قرض کرد
بن حال: قرض کن
دیکشنری
borrowing, debt, loan
-
جستوجوی دقیق
-
قرض
واژگان مترادف و متضاد
۱. استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام ۲. بریدن، قطع کردن، گسستن ≠ طلب
-
قرض
فرهنگ واژههای سره
وام، بده
-
قرض
فرهنگ فارسی معین
(قَ رْ) [ ع . ] (اِ.) وام ، بدهی . ج . قروض .
-
قرض
لغتنامه دهخدا
قرض . [ ] (ع اِ) موریانه که کاغذ خورد، چنانکه سوس جامه ٔ پشمینه و موئینه خورد و ارضه که چوب خورد. (یادداشت مؤلف ).
-
قرض
لغتنامه دهخدا
قرض . [ ق َ ] (ع اِ) وام . (منتهی الارب ) : من ذا الذی یقرض اﷲ قرضاً حسناً فیضاعفه له و له اجر کریم . (قرآن 11/57).- امثال : از نوکیسه قرض مکن . قرض بغداد بد است ؛ مثلی است مشهور در ایران که قرض دادن بغدادیان که سوداگران آنجای اند بسیار بد میباشد ...
-
قرض
لغتنامه دهخدا
قرض . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن . || مردن یا نزدیک مردن رسیدن . گویند: قرض رباطه ؛ بمرد یا نزدیک به مردن رسید. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || به چپ و راست پیچان و خمان رفتن . (منتهی الارب ). گویند: قرض فی سیره ؛ به چپ و راست پیچان و خمان رفت . || پاداش...
-
قرض
لغتنامه دهخدا
قرض . [ ق ِ ] (ع اِ) وام . (منتهی الارب ). رجوع به قَرْض شود. || (مص ) وام دادن . (منتهی الارب ). رجوع به قَرْض شود.
-
قرض
دیکشنری عربی به فارسی
وام , قرض , قرضه , عاريه , واژه عاريه , عاريه دادن , قرض کردن
-
قرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُروض] qarz وام.〈 قرض دادن: (مصدر متعدی) وام دادن؛ عاریه دادن.〈 قرض کردن: (مصدر متعدی) به وام گرفتن چیزی از کسی؛ وام گرفتن.〈 قرض گرفتن: = 〈 قرض کردن
-
قرض
دیکشنری فارسی به عربی
دين , قرض ، استلاف
-
واژههای مشابه
-
قرض الحسنه
فرهنگ واژههای سره
وام بی بهره
-
قرض الحسنه
فرهنگ فارسی معین
(قَ ضُ لْ حَ سَ نِ) [ ع . ] (اِمر.) وام بدون بهره .
-
خرده قرض
لغتنامه دهخدا
خرده قرض . [ خ ُ دَ / دِ ق َ ] (اِ مرکب ) قرضهای کوچک .طلبهای کم . طلبهای کم مقدار. (یادداشت بخط مؤلف ).- خرده قرضی بار آوردن ؛ طلبهای کوچک و کم ولی بمقدار زیاد بار آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
قرض عقاري
دیکشنری عربی به فارسی
گرو , رهن , گرونامه , گروگذاشتن