کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرر
معنی
تصميم گرفتن , مصمم شدن , حکم دادن , تعيين کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرر
لغتنامه دهخدا
قرر. [ق ُ رَ ] (ع اِ) آشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قرر
دیکشنری عربی به فارسی
تصميم گرفتن , مصمم شدن , حکم دادن , تعيين کردن
-
واژههای همآوا
-
غرر
لغتنامه دهخدا
غرر. [ غ َ رَرْ ] (ع اِ) عصاالراعی . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 252). دزی ، غرز، به فتح اول و دوم و زای معجمه آورده و آن را نوعی کوچک از عصاالراعی می داند. رجوع به عصاالراعی شود.
-
غرر
لغتنامه دهخدا
غرر. [ غ َ رَرْ ] (ع اِمص ) هلاکت . اسم است تغریر را. (اسم مصدر تغریر). (منتهی الارب ). در معرض هلاک افتادن . التعریض للهلکة. (از اقرب الموارد). خطر. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). و منه الحدیث : نهی رسول اﷲ (ص ) عن بیع الغرر، و آن مانند بیع ماهی در آ...
-
غرر
لغتنامه دهخدا
غرر. [ غ ُ رَرْ ] (ع اِ) ج ِ غُرَّة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غرة شود. || ج ِ اَغَرّ. (تاج العروس ). غُرّان . رجوع به اغر شود. || غُرَرُالشهر، سه شب از اول ماه . (منتهی الارب ) (المنجد). || ج ِ غَرّاء. (اقرب الموارد). رجوع به...
-
غرر
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) هلاکت . 2 - خطر. 3 - (مص ل .) فریب خوردن .
-
غرر
فرهنگ فارسی معین
(غُ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غُرَّه . 1 - برگزیده ها، عالی ها. 2 - سپیدی های پیشانی . ؛ درر ~الف - مرواریدهای بهتر و برگزیده . ب - سخنان استوار و برگزیده .
-
غرر
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (اِ.) خانة نیین و خانة مسقف به چوب ، خانه تابستانی .
-
غرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarar ۱. (فقه، حقوق) خریدوفروش چیزی که خریدار و فروشنده به کنه آن پی نبرند یا بدون تعهد باشد، مانند خریدوفروش ماهی در آب و پرنده در هوا.۲. [قدیمی] هلاکت.۳. [قدیمی] فریب خوردن.
-
غرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غِرَّة] qerar = غِرّه
-
غرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع غُرَّة] [قدیمی] qorar = غُره۱
-
جستوجو در متن
-
تصمیم گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
قرر
-
مصمم شدن
دیکشنری فارسی به عربی
قرر