کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرث
لغتنامه دهخدا
قرث . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ورزیدن . کسب کردن . || رنج بردن در کار.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَرْث شود.
-
قرث
لغتنامه دهخدا
قرث .[ ق َ ] (ع اِ) کوزه ٔ کوچک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) در مشقت انداختن . || رنج بردن . || کسب کردن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَرَث شود.
-
واژههای همآوا
-
قرص
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، ثابت، سفت، محکم ۲. حب، دانه، گرده
-
غرث
لغتنامه دهخدا
غرث . [ غ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گرسنگی . (غیاث اللغات ) (دهار). جوع .
-
غرث
لغتنامه دهخدا
غرث . [ غ َ رِ ] (ع ص ) گرسنه . جائع. (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (ابن الَ ...) شمس الدین محمد مصری . فقیه حنفی بود، به سال 1525م . از دنیا رفت . از تألیفات وی «الفواکه البدریة فی القضایا الحکمیة» است . (از اعلام المنجد).
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (بئر...) چاهی است در مدینه ، منه الحدیث : غرس من عیون الجنة، و غسل (ص )منها. (منتهی الارب ). چاهی است در قبا مدینه که حضرت نبوی آب آن را به پاکیزگی ستوده و آن را مبارک شمرده است هنگامی که وفاتش نزدیک شد به علی (ع ) فرمود: پس از م...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ َ ] (ع مص ) درخت نشانیدن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . مغروس نعت است از آن . (آنندراج ). درخت نشاندن و چیزی کاشتن .(برهان قاطع). درخت نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). نشاندن . نشانیدن . درنشاندن . غرز. ||...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ َ / غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (برهان قاطع) (مجمع الفرس ) (از فرهنگ شعوری ). خشم و تندی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). غژم . غرش . غراش : گر نه بدبختمی مرا که فکندبه یکی جاف جاف زودغرس .او مرا پیش شیر بپسندد من نتا...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ ِ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (از برهان قاطع). غرش . غراش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || خراش .(برهان قاطع). غرش . غراش . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ ِ ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم ، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند در حال بمیرد. ج ، اغراس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه با بچه چون لعابی و مخاطی از شکم برآید، و پوست تنکی که بر ...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ ُ ] (ص ) درتداول عامه ، محکم . استوار. قرص . رجوع به قرص شود.
-
غرس
فرهنگ فارسی معین
(غَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درخت کاشتن . 2 - (ص .) درخت نشانده ، نهال .
-
غرس
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ) (اِ.) خشم ، قهر.