کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان از بخش خفر شهرستان جهرم . در 3هزارگزی جنوب باب انار و در 1500گزی جنوب شوسه ٔ شیراز به جهرم قرار دارد.جلگه ای و گرمسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 361 تن و مذهب آنان تشیع است و به زبان فارسی سخن می گویند، آب آن از...
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ رَبی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به باب الغربیة که محله ای است به بغداد و در آنسوی شط قرار دارد. (از انساب سمعانی ). در معجم البلدان غَرَبة به یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه ٔ بغداد اطلاق شده است و منسوب آن مطابق قاعده ٔ نسبت غَرَبی می شو...
-
غربی
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به غرب . 2 - از مردم شمال آفریقا. 3 - مراکشی . در اصطلاح مورخان عهد مغول به خراسان و مازندران و عراق و آذربایجان و موصل و گرجستان و روم شرقی اطلاق می شده .
-
غربی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غرب) [عربی. فارسی] qarbi ۱. [مقابلِ شرقی] مربوط به غرب.۲. قرارگرفته در غرب.۳. تهیهشده در غرب.۴. از مردم غرب: غربیها آمده بودند به کشورمان.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن داود قِربی . محدث است .
-
لزب
لغتنامه دهخدا
لزب . [ ل َ زِ ] (ع ص ) لغزنده و لزج . (از حاشیه ٔ مثنوی ) : سجده آمد کندن خشت لزب موجب قربی که واسجد واقترب . مولوی .|| چسبنده چیزی . (غیاث ).
-
خویشاوندی
لغتنامه دهخدا
خویشاوندی . [ خوی / خی وَ ] (حامص مرکب ) قرابت . نسبت . خویشی . (ناظم الاطباء). قربی . قرابت نسبی . رَحِم . لُحمَه . نَسَب . (یادداشت مؤلف ).
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ ق َ ] (ع ص ) هر آوند نزدیک پُری رسیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اناء قربان . قَرْبی ̍، مؤنث آن . (آنندراج ). ج ، قِراب . || (اِمص ) کنایه از جماع است ، و در صراح به این معنی به کسر است . (آنندراج ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع به قُرب شود.- قصد قربة (قربت ) . رجوع به قصد شود.
-
زین العابدین
لغتنامه دهخدا
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) جنابذی . او نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود و او را به ملازمت امیر تیمور آورد... و از وزراء تیمور بود. و رجوع به کتاب از سعدی تا جامی ص 212 و مجمل فصیحی ذیل وقایع سال 828 و 829 هَ . ق . و تار...
-
تقرب داشتن
لغتنامه دهخدا
تقرب داشتن . [ ت َ ق َ ر رُ ت َ ] (مص مرکب ) محرم بودن . (ناظم الاطباء). نزدیکی داشتن . قرابت : هرچند آن بر هوای پادشاهی بزرگ کردندو تقربی داشتند بزرگ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248).بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت که نمانداین تقرب که به پادشاه داری . سعد...
-
سلمی
لغتنامه دهخدا
سلمی . [ س َ ما ] (اِخ ) از عرایس عرب . زنی معشوقه در عرب و مجازاً، هر معشوق را گویند. (غیاث ) : گشاده رایت منصور او در قنوج شکسته هیبت شمشیر اودل سلمی . ابوالفرج .سفر گزیدم و بشکست عهد قربی رامگر بحیله ببینم جمال سلمی را. ظهیر فاریابی .گر بسر منزل س...
-
حسین دهن الخصا
لغتنامه دهخدا
حسین دهن الخصا. [ ح ُ س َ ن ِ دُ نُل ْ خ َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ زاهرموصلی مکنی به ابوعلی ضیاءالدین ، نحوی . او نزد حاکم موصل قربی داشت لیکن با وی بهم زد و به نزد ملک ناصر صلاح الدین شد و در حلب در 608 هَ . ق . درگذشت . ا شعارش در معجم الادباء چ مارگلیو...
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن طیفوری در بغداد متولد شد و در آن شهر نشو و نما یافت . تحصیل صناعات طب را در نزد پدر نمود، اگرچه در جزء علمی طب مقامی بلند پیدا ننمود، در مقام عمل بر اکثر همگنان خود فائق و بگاه معالجت مرتبه ٔ تقدم و برتری داشت و زما...
-
باسل
لغتنامه دهخدا
باسل . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ضبة وضبةبن ادبن بن طابخةبن الیاس را سه فرزند بود: سعد وسُعَید و باسل . سعید به قتل رسید و جانشینی نداشت واما باسل به سرزمین دیلم پناه برد و در آنجا با زنی از مردم عجم ازدواج کرد و مردم دیلم از نسل اویند وگفته میشود که باسل ب...