کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قربی
/qorbā/
معنی
۱. نزدیکی.
۲. خویشی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قربی
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) نزدیکی ، خویشی .
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق َ با ] (ع ص ) تأنیث قَرْبان . هر آوند نزدیک پُری رسیده . گویند: اِناء قربان و صحفة قربی . (منتهی الارب ).
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ِ بی ی ] (اِخ ) حکم بن سنان . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ِ بی ی ] (اِخ ) عبداﷲبن ایوب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ِ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قِرْبة. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبة شود.
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ِ بی ی ](اِخ ) احمدبن داود. از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ُ ] (اِخ ) صاحب آتشکده وی را از شاعران ری داند و گوید: اصلش از دماوند است . مردی است آهسته و از تکلفات وارسته . شوق صحبت دوستان به دل نزدیک و شوق خواندن اشعار نیک بسیار داشته . از اوست :میفرستم برِ او قاصد و میگوید رشک سببی ساز خدایا که به...
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ُ با ] (اِخ ) نام آبی است نزدیک تبالة. مزاحم عقیلی گوید : فما اُم ُّ اَحوی الحدتین خلالهابقربی ملاحی من المرد ناطف . (از معجم البلدان ).آبی است نزدیک تباله . (از منتهی الارب ) .
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ُ با ] (ع اِمص ) نزدیکی . || خویشی . (منتهی الارب ). و رجوع به قُرْبة شود.
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ق ُ با ] (اِخ ) لقب بعضی از قاریان . (منتهی الارب ).
-
قربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qorbā ۱. نزدیکی.۲. خویشی.
-
واژههای همآوا
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غرب . مقابل شرقی . مغربی : وماکنت به جانب الغربی اذ قضینا الی موسی الامر. (قرآن 44/28). حکایت باغ غربی و آمدن خواجه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346). || منسوب به غرب که در تداول امروز به کشورهای اروپا و آمریکا اطلاق شود:...
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (397 یا 398 - 464 هَ . ق .) ابوالخطاب نصربن احمدبن عبداﷲبن البطر القاری الغربی . ازاصحاب محاملی و عمر سماع کرد و اصحاب حدیث به سوی او رفتند. وی از جماعتی منفرداً روایت کرد، از آن جمله است : ابوالحسن بن رزق البزاز و ابوعبداﷲبن یح...
-
غربی
لغتنامه دهخدا
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (الوادی الَ ...) ناحیه ای است در حاکم نشین فزان در طرابلس غرب . این وادی از 104کیلومتری شمال غربی ناحیه ٔ مزروق به جنوب غربی امتداد یافته است و در قسمت فوقانی 11 قریه دارد که هرکدام از آنها با نخلستانها محاط شده و مرکز آن تکریت ...