کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قِربَة] [قدیمی] qerab = قربه
-
قربت
لغتنامه دهخدا
قربت . [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) قربة. رجوع به قربة شود.
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ِ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قِرْبة. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبة شود.
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْبة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبة شود.
-
قربات
لغتنامه دهخدا
قربات . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِرْبة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به قِرْبة شود.
-
قربات
لغتنامه دهخدا
قربات . [ ق ِ رِ ] (ع اِ) ج ِ قِرْبة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به قِرْبة شود.
-
قربت
فرهنگ فارسی معین
(قُ بَ) [ ع . قربة ] (اِ.)خویشی ، نزدیکی .
-
قربی
لغتنامه دهخدا
قربی . [ ق ُ با ] (ع اِمص ) نزدیکی . || خویشی . (منتهی الارب ). و رجوع به قُرْبة شود.
-
نصفی
لغتنامه دهخدا
نصفی . [ ن َ فا ] (ع ص ) قربة نصفی ، مشک نیمه پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تأنیث نصفان است . (ناظم الاطباء).
-
سقائی
لغتنامه دهخدا
سقائی . [ س َق ْ قا ] (حامص ) عمل سقّاء : قربه ای پر کن ز تسنیم خمیرروح را با آن به سقائی فرست .خاقانی .
-
مشوقة
لغتنامه دهخدا
مشوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مشک ایستاده به دیوار. (منتهی الارب ): قربة مشوقة؛ خیک ایستاده به دیوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مصحبة
لغتنامه دهخدا
مصحبة. [ م ُ ح َ ب َ ] (ع ص ) قربة مصحبة؛ مشک پشم دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مصحَب شود.
-
ازدباب
لغتنامه دهخدا
ازدباب . [ اِ دِ ] (ع مص ) ازدباب قربه ؛ پر گردیدن مشک . پر شدن مشک . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
-
هشاشة
لغتنامه دهخدا
هشاشة. [ هََ ش ْ شا ش َ ] (ع ص ) قربة هشاشة؛ مشکی که از وی آب چکد به سبب تنکی پوست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و السید عاصم آن را به تخفیف ضبط کرده است . (اقرب الموارد).
-
قسة
لغتنامه دهخدا
قسة. [ ق َس ْ س َ ] (ع اِ) دِه ِ خرد. (منتهی الارب ). ده خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). القریة الصغیرة. و در لسان القِرْبة الصغیرة آمده است و در مستدرکات تاج آمده : قسة به لغت سواد قربه است . (از اقرب الموارد).