کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع به قُرب شود.- قصد قربة (قربت ) . رجوع به قصد شود.
-
قرابة
لغتنامه دهخدا
قرابة. [ ق ِ ب َ ] (ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن . (منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان . (منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. (از منتهی الارب ). گویند: قَرَ...
-
کران گزیدن
لغتنامه دهخدا
کران گزیدن .[ ک َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کران جستن . گوشه گرفتن . دوری گزیدن از خلق . (از فرهنگ فارسی معین ) : من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید. خاقانی .از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کران بجستی .خاقانی (تحفةالعراقین ).
-
جنابت
لغتنامه دهخدا
جنابت . [ ج َ ب َ ] (ع مص ) دور شدن . || جُنُب شدن . حالتی که با هم خوابگی زن و مرد را حاصل گردد و غسل کردن بر آنان واجب شود. رجوع به جنابة شود. || (اِمص ) جُنُب شدگی . (فرهنگ فارسی معین ).- غسل جنابت ؛ غسلی که جُنُب با قصد قربت باید انجام دهد. (فره...
-
دلاله قزی
لغتنامه دهخدا
دلاله قزی . [ دَل ْ لا ل َ ق ِ ] (اِخ ) زنی شوخ و دلقک در دستگاه شاه عباس اول صفوی . وی غالباً در سفر و حضربا شاه همراه بود و با او با گشادگی و گستاخی و شوخی و مطایبه می کرد. و بسبب قربت و محرمیتی که با شاه داشت ارکان دولت نیز غالباً از او ملاحظه می ...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زَ ل َ ] (ع اِ) نزدیکی و مرتبه و پایگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قربت . یقال : له ُ زلف منه ُ؛ ای قربة و احتمل فلان الکلف حتی نال زلف . (اقرب الموارد). || ج ِ زَلَفَة. رجوع به زلفة شود. || حوض پرآب . (منتهی الارب ) (از ناظم...
-
سنگ صبر بر دل بستن
لغتنامه دهخدا
سنگ صبر بر دل بستن . [ س َ گ ِ ص َ ب َ دِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) خاموشی گزیدن . سکوت کردن : و خاک سیاه چون نبات سبز باید خوردن و سنگ صبر بر دل بستن . (مرزبان نامه ). در محرومی از سعادت قربت و مهجوری از آستان خدمت سنگ صبر بر دل بست . (مرزبان نامه ).
-
مشتبک
لغتنامه دهخدا
مشتبک . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) چیزی بیکدیگر درآمده و درآمیخته و درهم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آمیخته و درهم درآمده . و مانند شبکه ساخته شده . (ناظم الاطباء): اواصر لحمت و وثایق قربت مستمر و مشتبک شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 306).
-
قصد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qasd ۱. آهنگ؛ عزم.۲. منظور؛ مقصود.۳. سوءِ نیت.〈 قصد داشتن: (مصدر متعدی) عزم و آهنگ داشتن.〈 قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا.〈 قصد کردن: (مصدر لازم) آهنگ کردن؛ عزم کردن: ◻︎ کجا گویم که با این درد جانسوز...
-
نیکونهاد
لغتنامه دهخدا
نیکونهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. خوش فطرت . نیکوسرشت . (یادداشت مؤلف ) : شنید این سخن پیر نیکونهادبخندید کای یار فرخ نژاد. سعدی .گر قدر خود بدانی قربت فزون شودنیکونهاد باش که پاکیزه جوهری . سعدی .غلامش به دست کریمی فتادتوانگر دل و دست و ن...
-
هدیة
لغتنامه دهخدا
هدیة. [ هََ دی ی َ ] (ع اِ) یکی از هَدی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قربانی که به مکه فرستند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || عروس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تحفه و ارمغان . ج ، هدایا، هداوی [ هَُ / هَِ وا ] . (منتهی الارب ). آنچ...
-
جدیلة
لغتنامه دهخدا
جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام جایی است بر سر راه حاجیان بصره . جدیلة در ابیات زیر بعقیده ٔ ابوالفرج نام جایی است و نام قبیله نیست : و ما قربت بحیلة منک دونی بشی ٔ غیر ان دعیت بحیلةو ما للغوث عندک ان نسبناعلینا فی القرابة من فضیلةو لکنا و ایاکم کثرناف...
-
زلفت
لغتنامه دهخدا
زلفت . [ زُ ف َ ] (ع اِمص ) درجه و منزلت و نزدیکی ... و در فارسی گاهی مجازاً بمعنی دوستی آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی زلفة. نزدیکی و منزلت : این است تواریخ و کتب که هر یکی از آن صراط الفت و بساط زلفت و حظایر انس و محک خواطر... و غای...
-
قنات سیر
لغتنامه دهخدا
قنات سیر. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نگاربخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری مشیز. سرراه مالرو قربت العرب به ترشاب . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن ازقنات و محصول آن غلات ، حبوبات ...
-
مانی شیرازی
لغتنامه دهخدا
مانی شیرازی . [ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر سام میرزای صفوی بود و در زمان شاه اسماعیل صفوی در سپاهیگری به مقام بلندی رسید. در نقاشی نیز دست داشت . درگورستان سرخاب تبریز مدفون است . غزل زیر از اوست :حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتروگر من هم نباش...