کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غربت
فرهنگ فارسی معین
(غُ بَ) [ ع . غربة ] (مص ل .) دور شدن ، دور شدن از شهر و دیار.
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ق ُ رَ ب َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (معجم البلدان ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق َ رَ ب َ ] (ع اِ) آب و جز آن که به پُری رساند آوند را. (منتهی الارب ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ِ ب َ ] (اِخ ) (ابن ابی ...) احمدبن علی بن حسین عجلی . از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ِ ب َ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ اسب عبیدبن ازهر است . (منتهی الارب ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ِب َ ] (ع اِ) مَشک . || مشک شیر. || مشک یک کرانه دوخته . ج ، قِرَب ، قِرْبات ، قِرِبات . (منتهی الارب ). || مشک آب . || و در مثل آرند: لقیت منه عرق القربة، اصمعی گوید: بمعنای لقیت منه الشدة است ، و برخی گفته اند منظور عرقی است که از حامل مش...
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) رودباری است . و این ممنوع الصرف است . (منتهی الارب ).
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع به قُرب شود.- قصد قربة (قربت ) . رجوع به قصد شود.
-
قربة
لغتنامه دهخدا
قربة. [ ق ُ رُ ب َ ](ع اِمص ) نزدیکی . خویشی . (منتهی الارب ). قربة و قُرَبة، آنچه بدان به خدای تعالی تقرب جویند از کارهای نیکو و طاعت . ج ، قُرَب ، قُرَبات . (از اقرب الموارد).
-
غربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غربة] qorbat ۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
-
قُرْبَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
وسيله ي تقرّب ونزديک شدن
-
غَرَبَت
فرهنگ واژگان قرآن
غروب کرد
-
جستوجو در متن
-
ﺯﻟﻔﺎ
واژهنامه آزاد
زُلفا:(زلف موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت)) ؛ منسوب به زلف. || (به مجاز) زیبایی زلف معشوق. || (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت.
-
زلفا
فرهنگ نامها
(تلفظ: zolfā) (زلف = موی بلندِ سر ، گیسو + الف (پسوند نسبت)) ، روی هم به معنی منسوب به زلف و (به مجاز) زیبایی زلف معشوق است ؛ (در عربی ، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت .
-
واسلة
لغتنامه دهخدا
واسلة. [ س ِ ل َ ] (ع اِ) منزلت در نزد پادشاه . (از اقرب الموارد). || درجه . (اقرب الموارد). || وسیله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قربت یعنی آنچه بدان به دیگری تقرب جویند. (از اقرب الموارد).