کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربانگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قربانگاه
/qorbāngāh/
معنی
جای قربان کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بسملگاه، سلاخخانه، قصابخانه، مسلخ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قربانگاه
واژگان مترادف و متضاد
بسملگاه، سلاخخانه، قصابخانه، مسلخ
-
قربانگاه
لغتنامه دهخدا
قربانگاه . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) جای قربان کردن حیوانات : برنداردکس شهیدان را ز قربانگاه عشق کشته را سیلاب خون اینجا ز میدان میبرد.کلیم (از آنندراج ).
-
قربانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qorbāngāh جای قربان کردن.
-
قربانگاه
دیکشنری فارسی به عربی
مذبح
-
جستوجو در متن
-
سلاخخانه
واژگان مترادف و متضاد
بسملگاه، قربانگاه، کشتارگاه، مسلخ
-
altars
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلتارها، محراب، مذبح، قربانگاه
-
مذبح
دیکشنری عربی به فارسی
قربانگاه , مذبح , محراب , مجمره
-
altar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محراب، مذبح، قربانگاه
-
قصابخانه
واژگان مترادف و متضاد
بسملگاه، سلاخخانه، سلاخی، قربانگاه، قصابی
-
لِنْگِرْگاه
لهجه و گویش گنابادی
lengergah در گویش گنابادی، گبری یعنی قربانگاه ، محل ارتباط با عالم مردگان و اجنه(دیوها) و قربانی برای خدایان
-
لنگرگاه
واژهنامه آزاد
لِنْگِرْگاه:(lengergah) در گویش گنابادی (گبری) یعنی قربانگاه ، محل ارتباط با عالم مردگان و اجنه (دیوها) و قربانی برای خدایان
-
گوسفند تسلیم
لغتنامه دهخدا
گوسفند تسلیم . [ ف َ دِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، و به مجاز بر شخصی که درکمال تسلیم باشد اطلاق کنند. (آنندراج ) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند.ملا شانی تکلو (...
-
شترقربانی
لغتنامه دهخدا
شترقربانی . [ ش ُ ت ُ ق ُ ] (حامص مرکب ) شترقربونی (در تداول مردم تهران ). نحر کردن شتری از طرف دولت در عید گوسفندکشان در قربانگاه . (یادداشت مؤلف ). نحر کردن شتری در عید قربان پس از آراستن ودر کوچه و بازار پایتخت گرداندن . قربانی یک شتر در روز عید ...
-
منحر
لغتنامه دهخدا
منحر.[ م َ ح َ ] (ع اِ) جای گردن بند از سینه . (مهذب الاسماء). پیش سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سر نای گلو. (مهذب الاسماء). موضع نحراز حلق . ج ، مناحر. (از اقرب الموارد). آنجای گردن شتر که از آنجا او را نحر کنند. (یادداشت مرحوم...