کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قربان
/qa(o)rbān/
معنی
ظرفی که در آستانۀ پُر شدن است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برخی، تصدق، فدا، نثار
فعل
بن گذشته: قربان رفت
بن حال: قربان رو
دیکشنری
honor, sir
-
جستوجوی دقیق
-
قربان
واژگان مترادف و متضاد
برخی، تصدق، فدا، نثار
-
قربان
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) هرچیزی که به وسیلة آن به خداوند تقرب جویند. 2 - عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است . 3 - صدقه ، تصدق . ؛~ صدقه کسی رفتن کنایه از: الف - اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی . ب - اصرار و التم...
-
قربان
فرهنگ فارسی معین
(قَ) (اِ.) کمان دان ، جای کمان .
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ ق َ ] (ع ص ) هر آوند نزدیک پُری رسیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اناء قربان . قَرْبی ̍، مؤنث آن . (آنندراج ). ج ، قِراب . || (اِمص ) کنایه از جماع است ، و در صراح به این معنی به کسر است . (آنندراج ).
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ ق ُ ] (اِخ ) (عید...) عید اضحی . گوسفندکشان . روز دهم ذیحجة الحرام است . و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است . در این روز حاجیان در مِنی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند : تیر مژگان و کمان ابرویش عاشقان را عید قربان میکند.؟
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . 9 تن سکنه دارد.آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت اس...
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ ق ُ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قِرْبان . (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبان شود. || (اِ) آنچه بدان تقرب به خدا جویند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چیزی که در راه خدای تعالی تصدق کنند و بدان تقرب جویند به خدای تعا...
-
قربان
لغتنامه دهخدا
قربان . [ق ِ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قُربان . رجوع به قُربان شود. || دردگین تهیگاه گردیدن . گویند: قَرِب َ فلان ؛ دردگین تهیگاه گردید. (از منتهی الارب ). || (اِمص ) کنایه از جماع . کنایه از آرامش . (منتهی ال...
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قِراب] [قدیمی] qa(o)rbān ظرفی که در آستانۀ پُر شدن است.
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: قَرابین] qorbān ۱. ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.۲. (اسم) عنوانی احترامآمیز در خطاب به آقایان.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی〈 قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی ح...
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qorbān جعبهای که کمان را درآن میگذاشتند؛ کماندان.
-
واژههای مشابه
-
قُرْبَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قرباني - وسيله ي تقرّب ونزديک شدن-هر نعمتي و هر آن چيزي است که با پيشکش کردن و هديه کردن آن ، به مقام بالائي ، تقرب به آن مقام پيدا کنيم (اصل اين کلمه مصدر است ، و مصدر تثنيه و جمع نميشود لذا در عبارت "قَرَّبَا قُرْبَاناً "تثنيه نيامده است )
-
عید قربان
لغتنامه دهخدا
عید قربان . [ دِ ق ُ ] (اِخ ) روز گوسفندکشان . (آنندراج ). عید اضحی . عی-د گوسپندکشان . رجوع به عید اضحی و اضحی و قربان شود : تیر مژگان و کمان ابرویش عاشقان را عید قربان می کند.سعدی .
-
دیزج قربان
لغتنامه دهخدا
دیزج قربان . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند با 958 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).