کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرب
/qerab/
معنی
= قربه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بها، قدر، مرتبه، منزلت
۲. جوار، نزدیکی
۳. خویشاوندی، خویش، قرابت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بها، قدر، مرتبه، منزلت ۲. جوار، نزدیکی ۳. خویشاوندی، خویش، قرابت
-
قرب
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نزدیک شدن . 2 - (اِمص .) نزدیکی .
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق َ ](ع مص ) شمشیر در نیام کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قراب ساختن شمشیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق َ رَ ] (ع مص ) شب روی جهت به آب آمدن بامدادان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و ان لایکون بینک و بین الماء الا لیلة و اذا کانت بینکما یومان فأوّل یوم تطلب فیه الماء القرب و الثانی الطلق . یقال : قرب بصباص و ذلک ان القوم یسیم...
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْبة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِرْبة شود.
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ُ ] (اِخ ) (یوم ذات ...) روزی است از روزهای عرب . (معجم البلدان ).
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خویشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ). از زیر تهیگاه تا تنگ جای . (ناظم الاطباء). || نرم جای شکم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرتبه و منزلت . (آنندراج ) : این همه لاف که در قرب نظیری میزددیدمش ب...
-
قرب
لغتنامه دهخدا
قرب . [ ق ُ ] (ع مص ) نزدیک شدن . نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً. (منتهی الارب ).
-
قرب
دیکشنری عربی به فارسی
نزديک , تقريبا , قريب , صميمي , نزديک شدن
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قِربَة] [قدیمی] qerab = قربه
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ بُعد] qorb ۱. نزدیک شدن.۲. نزدیکی.
-
واژههای مشابه
-
ذات قرب
لغتنامه دهخدا
ذات قرب . [ ت ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . و در آن جنگی بوده است عرب را.
-
قرب جواز
دیکشنری فارسی به عربی
آنية