کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرامطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرامطه
/qarāmete/
معنی
فرقهای از اسماعیلیه پیرو حمدانبن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرامطه
لغتنامه دهخدا
قرامطه . [ ق َ م ِ طَ ] (اِخ ) ج ِ قرمطی . قرمطیان . رجوع به قرمطیان شود.
-
قرامطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قرامطَة، جمعِ قِرمَطیّ] qarāmete فرقهای از اسماعیلیه پیرو حمدانبن اشعث، ملقب به قرمط که مدت صد سال در قلمرو خلفای عباسی ایجاد فتنه و آشوب کردند.
-
واژههای مشابه
-
احساء قرامطه
لغتنامه دهخدا
احساء قرامطه . [ اَ ءِ ق َم ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به احساء بنی سعد و احساء شود.
-
جستوجو در متن
-
قرمطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قرمط) [عربی: قرمطیّ] qermeti = قرامطه
-
الهامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الهامیَّة] 'elhāmiy[y]e فرقهای از متصوفه که در پارهای عقاید با قرامطه توافق دارند و از قرائت قرآن و آموختن آن اعراض کنند.
-
دارالهجره
لغتنامه دهخدا
دارالهجره . [ رُل ْ هََ رَ ] (اِخ ) جایی بوده است نزدیک بصره که قرامطه در آن میزیسته اند. (اعلام المنجد).
-
قرمطی
فرهنگ فارسی معین
(قَ مَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - یک تن از قرمطیان ، پیرو فرقة قرامطه . 2 - مخالف مذهب و دین .
-
ذوالشامة
لغتنامه دهخدا
ذوالشامة. [ ذُش ْ شا م َ ] (اِخ ) لقب حسین ابی ذکرویه ، رئیس قرامطه ٔ شام .
-
بقلیه
لغتنامه دهخدا
بقلیه . [ ب ِ لی ی َ ] (اِخ ) طایفه ای از قرامطه . رجوع به خاندان نوبختی ص 252 شود.
-
بردعی
لغتنامه دهخدا
بردعی . [ ب َ دَ ] (اِخ ) احمدبن اعین از فقهای حنفی و او از ابوالحسن الکرخی فقه فرا گرفت و در وقعه ٔ قرامطه در راه مکه کشته شد.
-
احساء بنی سعد
لغتنامه دهخدا
احساء بنی سعد. [ اَ ءِ ب َ س َ ] (اِخ ) شهری است از بحرین . (نخبةالدهر دمشقی ). و آن در برابر هجر است آن را احساء قرامطه گویند. رجوع به احساء شود.
-
حشاشین
لغتنامه دهخدا
حشاشین . [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) لقب پیروان حسن صباح و گاه مطلق اسماعیلیان . سبعیان . باطنیان . هفت امامیان . قرمطیان . ملحدان . فاطمیان . اسماعیله . قرامطه . ملاحده . باطنیه . فاطمیة. سبعیة. رجوع به اسماعیلیه شود.
-
طائی
لغتنامه دهخدا
طائی . (اِخ ) احمدبن محمد الطائی یکی از سرکردگان امراء در عصر عباسیان المعتمد علی اﷲ در سال 271 هَ . ق . به دست خویش لواء مدینه ، طریق مکه ، و سپس ولایت کوفه و سواد آن ، و طریق خراسان و سامراء، و شرطه ٔ بغداد، و خراج قطربل ، و مسکن برای او بست . المو...