کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراصة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراصة
لغتنامه دهخدا
قراصة. [ ق َرْ را ص َ ] (ع ص ) نشکنج گیرنده . || سرزنش کننده . (ناظم الاطباء).
-
قراصة
لغتنامه دهخدا
قراصة. [ ق ُرْ را ص َ ] (ع اِ) واحدقراص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قراص شود.
-
واژههای همآوا
-
غراسة
لغتنامه دهخدا
غراسة. [ غ ِ س َ ] (ع مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو را). غراس . غروس . (دزی ذیل غرس ).
-
قراست
لغتنامه دهخدا
قراست . [ ] (اِ) انجره است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عزالدین بن قراصه . رجوع به احمدبن فیومی قرصی ... شود.
-
عزالدین
لغتنامه دهخدا
عزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن فیومی قرصی ، مشهور به عزالدین بن قراصه . رجوع به احمد (ابن فیومی ...) شود.
-
لسعة
لغتنامه دهخدا
لسعة. [ ل ُ س َ ع َ ] (ع ص ) سخت رنجاننده مردم را به زبان و عیب کننده : یقال هو لسعة؛ ای قرّاصة للناس بلسانه . (منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن فیومی قرصی معروف به عزالدین بن قراصه . او راست :نتف المحاضرة. و وفات وی به سال 701 هَ . ق . بود.
-
قراص
لغتنامه دهخدا
قراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده است . || گل بابونه . (ناظم الاطباء). || گیاهی تر بهاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گیاهی بهاری . (ناظم الاطباء). ...