کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرابه پرداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرابه پرداز
لغتنامه دهخدا
قرابه پرداز. [ ق َ ب َ / ب ِ پ َ ] (نف مرکب ) قرابه پردازنده . آنکه جام باده پیماید : چون غنچه ٔ گل قرابه پرداز شودنرگس به هوای می قدح ساز شود.حافظ.
-
واژههای مشابه
-
قرابة
لغتنامه دهخدا
قرابة. [ ق ِ ب َ ] (ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن . (منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان . (منتهی الارب ). || رفتن بسوی آب هرگاه بین رونده و آب یک شب فاصله باشد. (از منتهی الارب ). گویند: قَرَ...
-
قرابة
لغتنامه دهخدا
قرابة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِ) مانند. شبیه . || خویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خویشاوندی . (ناظم الاطباء). || نزدیک . قرابةالشی ٔ؛ ماقارب قدره . قریب . لابقرابة منک ؛ ای بقریب . (منتهی الارب ). || نزد: و لابقرابة منک ؛ یعنی در نزد تو. (ناظم الاطبا...
-
قرابة
لغتنامه دهخدا
قرابة. [ق َ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، قرابات . (منتهی الارب ): هو ذوقرابتی ؛ او خویش من است . و نگویند هو قرابتی . (ناظم الاطباء). || رَحِم . (ناظم الاطباء). || آ...
-
قُرّابه
لهجه و گویش تهرانی
ظرف شکم دارو درتنگ شیشهای مخصوص سرکه و غیره
-
قرابه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
قرابه ٔ زرین . [ ق َ ب َ / ب ِ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). آفتاب عالمتاب . (آنندراج ). کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ).
-
قرابه پرهیز
لغتنامه دهخدا
قرابه پرهیز. [ ق َ ب َ / ب ِ پ َ ] (نف مرکب ) پرهیزنده ٔ از می . پرهیزنده ٔ از قرابه : صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیزای کوته آستینان تا کی درازدستی .حافظ.
-
قرابه کش
لغتنامه دهخدا
قرابه کش . [ ق َ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) قرابه کشنده . ساقی . شراب کشنده : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.
-
سنگ بر قرابه زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر قرابه زدن .[ س َ ب َ ق َرْ را ب َ / ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سنگ بر شیشه زدن . کنایه از توبه کردن و گذشتن از شراب باشد.(برهان ) (آنندراج ). || کنایه از منغص شدن و کردن عیش . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 100).
-
جستوجو در متن
-
پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پرداختن و پردازیدن) pardāz ۱. = پرداختن: ◻︎ همیشه به یزدانپرستان گرای / بپرداز دل زاین سپنجیسرای (فردوسی: ۸/۴۱۶).۲. آرایشکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چهرهپرداز، سخنپرداز.٣. گوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عبارتپرداز، دروغپرداز، نک...
-
صفت
لغتنامه دهخدا
صفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . (منتهی الارب ). ستودن : در صفتت گنگ فرومانده ای...