کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قرابة
لغتنامه دهخدا
قرابة. [ق َ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، قرابات . (منتهی الارب ): هو ذوقرابتی ؛ او خویش من است . و نگویند هو قرابتی . (ناظم الاطباء). || رَحِم . (ناظم الاطباء). || آ...
-
غرابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَرابة] qa(e)rābat ۱. شگفت و تعجبانگیز بودن.۲. دور از ذهن بودن؛ غیر مٲلوف بودن.۳. [قدیمی] دور بودن؛ دوری از وطن.〈 غرابت کلمه: (ادبی) در معانی، غیرمٲنوس و غریب بودن کلمه، چنانکه بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخ...
-
جستوجو در متن
-
سببی
لغتنامه دهخدا
سببی . [ س َ ب َ بی ] (ص نسبی ) منسوب به سبب . آنچه به اسباب پدید آید.- قرابت سببی ؛ مقابل قرابت نسبی . قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود.
-
خویشی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) خویشاوندی ، قرابت .
-
proximities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاورت، نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت
-
خویشاوندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xišāvandi قرابت؛ خویشی؛ خویشاوند بودن؛ نسبت.
-
proximity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجاورت، نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت
-
مَقْرَبَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قرابت و خویشاوندی نسبی
-
شبکة
لغتنامه دهخدا
شبکة. [ ش ُ ک َ ] (ع اِ) قرابت و خویشاوندی . (از اقرب الموارد). قرابت : بینهما شبکة؛ میان آن دو قرابت و نسبت است .(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء).
-
خویشاوندی
واژگان مترادف و متضاد
انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی ≠ بیگانگی
-
خویشی
واژگان مترادف و متضاد
بستگی، پیوند، قرابت، نزدیکی، نسبت ≠ بیگانگی
-
باجناغی
لغتنامه دهخدا
باجناغی . [ ج َ ] (حامص ) قرابت شویان دو خواهر با هم . اُسلوفه .
-
نسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنساب] nasab ۱. نژاد.۲. قرابت خویشی؛ خویشاوندی.
-
propinquity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشگویی، قرابت، خویشی، مجاورت، نزدیکی، شباهت
-
اوبس
لغتنامه دهخدا
اوبس . [ ب ِ ] (اِ) بر وزن مونس ، پیوند و قرابت . (برهان ). خویشاوندی و قرابت و پیوستگی و علاقه . (ناظم الاطباء). || خویش و منسوب . (انجمن آرا) (آنندراج ). خویش . (برهان ).