کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرا
/qarrā/
معنی
= قاری
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرا
لغتنامه دهخدا
قرا. [ ق َ ] (ترکی ، ص ) قره . سیاه .
-
قرا
لغتنامه دهخدا
قرا. [ ق َ ] (ع اِ) پشت . (ناظم الاطباء). ظَهر.(بحر الجواهر). || قسمی از کدو. (ناظم الاطباء). قرع الذی یؤکل . عن ابن الاعرابی ؛ کأن ّ عینه مبدلة من الالف . (نشوءاللغة ص 18). رجوع به قرع شود.
-
قرا
لغتنامه دهخدا
قرا. [ ق ِ ] (اِ) منجنیق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qarrā = قاری
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قری، جمعِ قَریَة] qorā = قریه
-
قرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قرّاء، جمعِ قارِئ] [قدیمی] qorrā = قاری〈 قراء سبعه: [قدیمی] قرآنخوانان هفتگانه؛ هفت تن از استادان قرائت قرآن در صدر اسلام که در تجوید و قرائت قرآن از لحاظ اِعراب، وصل، و ادغام به روش و روایت آنان استناد شده و عبارت بودهاند ا...
-
واژههای مشابه
-
قُرا به قُرا
لهجه و گویش بختیاری
qorâ be qorâ منزل به منزل، ده به ده، شهر به شهر.
-
باقری قرا
لغتنامه دهخدا
باقری قرا. [ ق ِ ق َ ] (ترکی ، اِ) مرغی است وحشی و صحرایی و بیشتر در خارزارها بسر برد. سیه سینه . سُبری . باقرقره . و رجوع به باقریقره شود.
-
واژههای همآوا
-
غرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسا، فصیح ۲. درخشان، روشن
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) نام شهری است در اندلس . صاحب الحلل السندسیة آرد:از طلیطلة تا قریه ٔ مغام مرحله ای است و الغرا شهر بزرگی است دارای بازار و محلات ، و در نزدیک «وادی آش » واقع است . (الحلل السندسیة چ 1936م . جزء اول ص 54).
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ج ، اَغراء. (اقرب الموارد). || هر نوزاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اغراء. (اقرب الموارد). || (ص ) لاغر. ج ، اغراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غراة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) خ...
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب به شهر غرا و توابع آن . (انساب سمعانی ). رجوع به غرا شود.
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ ُ ] (اِ) هر چیز که متصف به سفیدی و روشنی باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || آفتاب را نیز گویند به سبب روشنائی . (برهان قاطع). آفتاب . (دهار) (ناظم الاطباء). ظاهراً مأخوذ از عربی «غراء» (به فتح اول و تشدید دوم ) است . رجوع به غراء شود.