کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قدوه
/qodve/
معنی
۱. سرمشق؛ الگو.
۲. کسی که به او اقتدا کنند؛ شخصی که از او پیروی کنند؛ پیشوا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. قسوه، مدل، نمونه
۲. امام، پیشوا، رهبر، مقتدا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدوه
واژگان مترادف و متضاد
۱. قسوه، مدل، نمونه ۲. امام، پیشوا، رهبر، مقتدا
-
قدوه
فرهنگ فارسی معین
(قُ وِ) [ ع . قدوة ] (ص .) پیشوا، مقتدا.
-
قدوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قدوَة] [قدیمی] qodve ۱. سرمشق؛ الگو.۲. کسی که به او اقتدا کنند؛ شخصی که از او پیروی کنند؛ پیشوا.
-
واژههای مشابه
-
قدوة
لغتنامه دهخدا
قدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
قدوح
لغتنامه دهخدا
قدوح . [ ق َ ] (ع اِ) مگس . || (ص ) چاه که به دست آب از وی برگرفته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
مدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. الگو، طرح، سرمشق، نمونه ۲. اسوه، سرمشق، قدوه
-
اسوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: اسوَة] 'osve ۱. قدوه؛ مقتدا؛ پیشوا؛ پیشرو.۲. الگو؛ سرمشق.
-
رهبر
واژگان مترادف و متضاد
امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسلهجنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی
-
امام
واژگان مترادف و متضاد
۱. معصوم ۲. ولی ۳. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب ۴. پیشنماز ≠ ماموم
-
الگو
لغتنامه دهخدا
الگو. [ اُ ] (اِ) روبُر. مُدِل . || سرمشق . مُقتَدی ̍. اُسوَه . قدوه . مثال . نمونه .
-
پیشوا
واژگان مترادف و متضاد
امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسلهجنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب
-
زکی الدین
لغتنامه دهخدا
زکی الدین . [ زَ کی یُدْ دی ] (اِخ ) صفوة الزهاد و قدوة العباد شیخ الاسلام زکی الدین بن احمد اللوهوری معاصر محمد عوفی که در لباب الالباب چند جای از او نام می برد و از وی نقل قول می کند. رجوع به همین کتاب شود.