کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قده
لغتنامه دهخدا
قده . [ ق ِدْ دَ ] (اِخ ) آبی است مر کلاب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).و آن را به تخفیف دال نیز گویند. (معجم البلدان ).
-
قده
لغتنامه دهخدا
قده . [ ق ُدْ دَ ] رمز است از «قدس سره ».
-
واژههای مشابه
-
قدة
لغتنامه دهخدا
قدة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) نوعی از مار. (منتهی الارب ). ج ، قَداة. (منتهی الارب ).
-
قدة
لغتنامه دهخدا
قدة. [ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) تأنیث قِد. رجوع به قد شود. دوال . (منتهی الارب ). تازیانه از پوست دباغی نشده . (معجم البلدان ). || روش . || راه . (منتهی الارب ). || گروهی از مردم که هر یک بر راهی و روشی و عزیمتی باشند و از این باب است قول خدای تعالی : کنّا...
-
واژههای همآوا
-
غده
واژگان مترادف و متضاد
آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل
-
قدح
واژگان مترادف و متضاد
بدگویی، سرزنش، طعن، عیبجویی، مذمت ≠ مدح
-
قدح
واژگان مترادف و متضاد
پیاله، پیمانه، تاس، جام، ساغر، صراحی، کاسه
-
قدح
فرهنگ واژههای سره
سبو
-
غده
فرهنگ فارسی معین
(غُ دِّ) [ ع . غدة ] (اِ.) 1 - قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید. 2 - عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند.
-
قدح
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع . ] (اِ.) کاسه . ج . اقداح .
-
قدح
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (مص م .) عیب کردن ، طعن کردن .
-
قدح
لغتنامه دهخدا
قدح . [ ق َ ] (ع مص ) طعن کردن در نسبت کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قدح فیه قدحاً. (منتهی الارب ). || شکاف کردن در تیر به بن پیکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند قدح فی القَدح ؛ شکاف کرد در تیر به بن پیکان . (منتهی الارب ). || آتش برآو...
-
قدح
لغتنامه دهخدا
قدح . [ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش آبدانان شهرستان ایلام . 13000گزی جنوب باختری آبدانان کنار راه مالرو دهلران به آبدانان . کوهستانی ، معتدل ، سکنه ٔ آن 100 تن است . آب از رودخانه ٔ چم کبود و محصول آن غلات ، لبنیات ، تریاک ،شغل اهالی زراعت و گله داری ...