کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدم و نظر و بدرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قدم خاک
لغتنامه دهخدا
قدم خاک . [ ق َ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (آنندراج ).
-
قدم شمار
لغتنامه دهخدا
قدم شمار.[ ق َ دَ ش ُ ] (نف مرکب ) گام شمار. گام سنج . راه سنج .
-
فسرده قدم
لغتنامه دهخدا
فسرده قدم . [ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ ق َ دَ ] (ص مرکب ) یعنی سست کاهل قدم . (آنندراج ). || ثابت قدم . (آنندراج ).
-
فشرده قدم
لغتنامه دهخدا
فشرده قدم . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ق َ دَ ](ص مرکب ) ثابت قدم . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
خوش قدم
لغتنامه دهخدا
خوش قدم . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ دَ] (ص مرکب ) مبارک پی . میمون النقیبه . فرخ پی . فرخنده پی . خجسته پی . مقابل بدقدم . (یادداشت مؤلف ). || نامی از نامهای کنیزان سیاه . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش قدم
لغتنامه دهخدا
خوش قدم . [ خوَش ْ /خُش ْ ق َ دَ ] (اِخ ) رجوع به سیف الدین خوشقدم شود.
-
قدم مذکرة
دیکشنری عربی به فارسی
برسم يادگار نگاه داشتن , ياداوري کردن
-
فرخ قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] farroxqadam فرخپی؛ خجستهپی؛ خوشقدم.
-
قدم گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qadamgāh ۱. جای قدم نهادن.۲. جایی که اثر پایی در سنگ پدیدار باشد.〈 قدمگاه آدم: در روایات، سرندیب که حضرت آدم نخستین بار بر روی زمین در آنجا قدم گذاشت.
-
پیش قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pišqadam کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند؛ پیشگام.
-
هم قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamqadam دو یا چند تن که با هم راه بروند؛ همگام؛ همراه.
-
قدم زنی
دیکشنری فارسی به عربی
تجوال
-
قدم زدن
دیکشنری فارسی به عربی
تجوال , خطوة , خطوة واسعة , مشي , مشية
-
خوش قدم
دیکشنری فارسی به عربی
محظوظ
-
ثبات قدم
دیکشنری فارسی به عربی
استمرار