کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدمیاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدمیاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← یاریگری دوازدهقدمی
-
واژههای مشابه
-
یاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، همدستی، همراهی، یاوری ۲. دوستی، مصادقت
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) از شعرای معاصر میرعلی شیر نوائی و از آن گروه است که امیرعلی شیر به صحبت آنان رسیده است . در مجالس النفائس آمده است :...استرابادی است و قصیده ٔ او نیکوست و بسی خوش طبع و خوش خلق است و خیالات غریبه دارد و این مطلع ازوست :آن پری را که ز گل...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) (حافظ یاری ) از شعرائی است که در اوائل روزگار میرعلی شیر نوائی بوده اند در مجالس النفائس آمده است : حافظ یاری یاری شیرین گفتار شیرین کردار بوده و در علم قرائت بی نظیر و اکثر اوقات به تلاوت قرآن مشغولی داشته و همیشه همای همت را بر نصیحت ...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) (ملایاری ) در مجلس ششم مجالس النفائس موسوم به لطائف نامه که در آن لطائف فضلا و ظرفای ممالک غیر خراسان یاد شده و در زمان میرعلیشیرنوائی میزیسته اند آمده : ملایاری از شیراز است ، و در محلی که از آنجا به خراسان آمد به نقاشی منسوب بود، اما ...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) در مجالس النفائس (لطائف نامه ) ذیل مجلس دوم که درباره ٔ شعرائیست که میرعلیشیر در زمان کودکی با شباب بملازمت ایشان رسیده و در تاریخ شروع به تألیف کتاب مجالس النفایس (895) در حیات نبوده اند آرد: مولانا یاری ، وزیرزاده بود اما درویش صفت و...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) در مجالس النفائس ذیل بهشت هشتم روضه ٔ دوم «ذکر احوال و اشعار سلطان سلیم خان و شعرای معاصر او که تا سنه ٔ 829 حیات داشته اند» آرد: مولانا یاری ، یاری است که هرگز ازو غباری بر دل یاری ننشسته و پیوند یاری باری از او نگسسته و این مطلع ازوست...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (اِخ ) در مجالس النفایس ذیل بهشت هشتم روضه ٔ دوم «ذکر احوال واشعار سلطان سلیم خان و شعرای معاصر او که تا سنه ٔ 829 حیات داشته اند» آرد: در یاری قدم صادق داشت و همت بریاری یاران یاران خود میگماشت ، و با این تخم . محبت در دل ایشان میکاشت ، و شعر...
-
یاری
لغتنامه دهخدا
یاری . (حامص ) اعانت . کمک . دستگیری . پایمردی . دستمردی . دستیاری . پشتی . یارمندی . پشتیبانی . نصرت . مساعدت . عون . معاضدت . معاونت . مظاهرت . معونت . مدد. امداد. نصر. تأیید. تعوین . عضد. یارگی . یاوری . صاحب آنندراج بی اتکاء به دلیلی و شاهدی تفا...
-
یاری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) کمک ، مدد.
-
یاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāri ۱. کمک.۲. [قدیمی] دوستی؛ همدمی؛ همراهی.〈 یاری جستن: (مصدر لازم) = 〈 یاری خواستن〈 یاری خواستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. کمک خواستن؛ مدد خواستن.۲. استفاده کردن.〈 یاری دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) کمک کردن.〈 ی...
-
یاری
دیکشنری فارسی به عربی
رفقة , کدمة , مساعدة , مساعدة علي
-
یاری
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: yâri / komak طاری: yâri / yâvari طامه ای: yâri طرقی: yâri کشه ای: yâri / komak نطنزی: yâri
-
یاری
لهجه و گویش تهرانی
جاری ، زنان دو برادر