کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدماء
لغتنامه دهخدا
قدماء. [ ق ُ دَ ] (ع ص ، اِ) قدما.
-
واژههای مشابه
-
خمسه ٔ قدماء
لغتنامه دهخدا
خمسه ٔ قدماء. [ خ َ س َ ی ِ ق ُ دَ ] (اِخ ) اورمزد، اهرمن ، گاه ، جای وهوم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
قدیم
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص .) دیرینه ، پیشین . ج . قدماء.
-
قدما
فرهنگ فارسی معین
(قُ دَ) [ ع . قدماء ] جِ قدیم .
-
ورنة
لغتنامه دهخدا
ورنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) نام ماه ذی قعده . (منتهی الارب ). اسم ذی القعده است نزد قدماء. (از اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بشرویه . از قدماء ادباء اصفهان است . رجوع به ص 31 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
-
اولین
لغتنامه دهخدا
اولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) الخیار. از قدماء مشایخ است و با جنید و رویم صحبت داشته وطریقت از ایشان گرفته و پیوسته حکایت ایشان گفتی .
-
ثؤب
لغتنامه دهخدا
ثؤب . [ ث ُءْب ْ ] (اِخ ) ابن معن . طائی است از قدماء جاهلیت و او جد عمروبن المسیح بن کعب است . (تاج العروس ).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن حصین از قدماء محدثین است . (کلام شبلی ص 23).
-
ابن معن طائی
لغتنامه دهخدا
ابن معن طائی . [ اِ ن ُ م َ ن ِ ] (اِخ ) مردی از قدماء جاهلیت موسوم به ثوب ، و او جدّ عمروبن المسیح بن کعب است .
-
دیمقراطیس
لغتنامه دهخدا
دیمقراطیس . [ م ُ / م ِ ] (اِخ ) از قدماء اطباء یونان است در زمان خود به علم و طبابت اشتهار داشت . گویند برای خویش شربتی ترتیب داده بود که مدةالحیات مزاج وی را سالم نگاهدارد و اجزاء آن (در قرابادین سابور) مذکور است . رجوع به تاریخ الحکماء فقطی ص 80 و...
-
زبدالطری
لغتنامه دهخدا
زبدالطری . [ زَ ب َ دُطْ طَ ری ی ] (ع اِ مرکب ) اسفنج است . (فهرست مخزن الادویه ). زبدالبحرطری نزد قدماء عرب نام اسفنج است . (از دائرة المعارف بستانی ).