کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قدف
معنی
(قَ) [ ع . ] (مص م .) ریختن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدف
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (مص م .) ریختن .
-
قدف
لغتنامه دهخدا
قدف . [ ق َ ] (ع اِ) بن شاخ خرمابنی که اطراف شاخش بریده باشند. || (مص ) آب پاشیدن و ریختن . || به مشت گرفتن آب از حوض . || به مشت گرفتن چیز ریزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
غدف
لغتنامه دهخدا
غدف . [ غ َ ] (ع مص ) بسیار بخشیدن : غدف له فی العطاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غدف
لغتنامه دهخدا
غدف . [ غ َ دَ ] (ع اِمص ) ارزانی و فراخ مالی و نعمت ، یقال : هو فی غَدَف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). النعمة و الخصب و السعة. (اقرب الموارد).
-
غدف
لغتنامه دهخدا
غدف . [ غ ِ دَف ف ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الاسد. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
طیرة
لغتنامه دهخدا
طیرة. [ رَ] (ع اِمص ) خجلت و خجالت . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (ص ) شرمسار. خجل : بلبل بغزل طیره کند اعشی راصلصل بنوا خیره کند لیلی را. منوچهری .ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را. مسعودسعد.خجل و طیره ام ...
-
ذنب
لغتنامه دهخدا
ذنب . [ ذَمْب ْ ] (ع اِ) اثم . جُرم . عصیان . خطا. معصیت . گناه . جناح . وزر. مأثم . بزه . ناشایست . هر کار که کردن آن روا نباشد. کار که کردن آن ناروا باشد. و جرجانی در تعریفات گوید: الذنب ، ما یحجبک عن اﷲتعالی . و فی الحدیث : التائب من الذنب کما لا...
-
ریختن
لغتنامه دهخدا
ریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی به ظرفی یا به روی زمین جاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). افراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از د...