کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدح و ساغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قدح کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qadahkeš شرابخوار؛ میخوار؛ میگسار.
-
قدح ساز
دیکشنری فارسی به عربی
رامي الکرة
-
قدح بزرگ مسی
دیکشنری فارسی به عربی
صهريج
-
قدح بر سر کسی شکستن
لغتنامه دهخدا
قدح بر سر کسی شکستن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ک َ ش ِ ک َ ت َ ](مص مرکب ) رسوا کردن او را. (آنندراج ) : کس چه میداند که پیمانت نمی ماند درست گر ز بدمستی قدح را بر سر ما بشکنی .ملاطغرا (ازآنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ساغر
لغتنامه دهخدا
ساغر. [ غ َ ] (اِ) پیاله . (شرفنامه ٔ منیری ). (رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ شراب . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث بنقل از مدار و بهار عجم و برهان ) (انجمن آرا). صاخره . (دهار). گوش پستان و گ...
-
ساغر بلورین
لغتنامه دهخدا
ساغر بلورین . [ غ َ رِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیاله و قدح شراب که آن را از بلور ساخته باشند : شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم که در میانه ٔ خارا کنی ز دست رها.خاقانی .
-
منغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹منغرک› [قدیمی] monqo(a)r قدح؛ قدح شراب؛ ساغر: ◻︎ ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستادهست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی: ۱۲۴).
-
مردآزما
لغتنامه دهخدا
مردآزما. [ م َ ] (نف مرکب ) کنایه از قوی و پرزور. مردافکن . (آنندراج ) : دور قدح به مرکز لامی شود تمام در محفلی که ساغر مردآزما زنند.صائب (از آنندراج ).
-
ساغر گرفتن
لغتنامه دهخدا
ساغر گرفتن . [ غ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن و خوردن پیاله و قدح شراب : هشیار کی شویم که از ساقی الست بر یاد چشم مست تو ساغر گرفته ایم . خواجو (دیوان ص 302).ز باده بر سر رندان جنون شود مستی بیاد روی تو گرساغر دگر گیرند. کمال خجندی (دیوان ص 125). ...
-
ساغرکش
لغتنامه دهخدا
ساغرکش . [ غ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) شرابخوار. (آنندراج ). کسی که ساغر می نوشد. (استینگاس ). ساغرپیما. ساغرزن . ساغرگیر. ساغرنوش . باده خوار. باده گسار. باده کش . باده نوش . باده پرست . باده پیما. پیاله نوش . می کش . می نوش . میخوار. میگسار. شرابخوا...
-
زیردوتا
لغتنامه دهخدا
زیردوتا.[ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا بیت زیر را از وصاف نقل کرده و معنیی برای آن اظهار نکرده اند : یارب این بچه ٔ ترکان چه ز ما می خواهندکه همیشه دل ما را به بلا می خواهندروز اسب و کمر و تیغ و زره می طلبندشب شراب و قدح و زیردوتا می خواهندده منی گرز چو ...
-
فیلپا
لغتنامه دهخدا
فیلپا. (اِ مرکب ) پیلپا. (فرهنگ فارسی معین ). پای فیل . پای پیل . || (ص مرکب ) آنکه پایش چون پای پیل بوده . پیلپای . رجوع به پیلپای شود. || (اِ مرکب ) نوعی سلاح که بشکل پای پیل میساختند و بومیان افریقا چون گرز به کار میبرند. (فرهنگ فارسی معین : پیلپا...
-
ساتگین
لغتنامه دهخدا
ساتگین . (اِ) به معنی مطلوب و محبوب باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ) (غیاث ). در ترکی محبوب و معشوق را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : ای پسر نردباز داو گران تر ببازوز دو کف ساتگین ساتگنی کش بدم . منوچهری (از جهانگیری ، انجمن آرا، آنندراج ). || قد...
-
لبریز
لغتنامه دهخدا
لبریز. [ ل َ ] (نف مرکب ) پر. لبالب . مالامال . چنانکه از سر بخواهد شدن . طفحان : اناء طفحان ؛ خنور لب ریز، سرریز. نسفان : اِناء نسفان ؛ آوند پر و لب ریز. قدح دمعان ؛ کاسه ٔ لبریز. (منتهی الارب ) : چون گرگ و روباه دندان طمع تیز و انبان حیله لبریز. (م...
-
جام شکستن
لغتنامه دهخدا
جام شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) پیاله شکستن . جام می و جز آن را شکستن . قدح شکستن : کی توانم دید زاهد جام صهبا بشکندمی پرد رنگم حبابی گر بدریا بشکند. میرزا محمدعلی ماهر (از آنندراج ).توان جام دست اجل را شکست بدستی که پیمان به پیمانه بست . ظهور...