کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدح ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قداح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qaddāh قدحساز؛ کاسهگر.
-
bowlers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بولدر ها، کاسه ساز، نوعی کلاه لبهدار، قدح ساز، دائم الخمر
-
bowler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بولدر، کاسه ساز، نوعی کلاه لبهدار، قدح ساز، دائم الخمر
-
رامي الکرة
دیکشنری عربی به فارسی
قدح ساز , نوعي کلا ه لبه دار , کسي که باگلوله ياگوي بازي ميکند , مشروب خوارافراطي , داءم الخمر
-
قرابه پرداز
لغتنامه دهخدا
قرابه پرداز. [ ق َ ب َ / ب ِ پ َ ] (نف مرکب ) قرابه پردازنده . آنکه جام باده پیماید : چون غنچه ٔ گل قرابه پرداز شودنرگس به هوای می قدح ساز شود.حافظ.
-
ابریشم طرب
لغتنامه دهخدا
ابریشم طرب . [ اَ ش َ م ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زه . وتر. تار. تاره . از ذوات الاوتار و توسعاً هر ساز زه دار. هر ذات الاوتار : قدح مگیر چو حافظ مگر بناله ٔچنگ که بسته اند بر ابریشم طرب دل شاد.حافظ.
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به گل را گویند. (آنندراج ). از گل ساخته : بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی افسر هر خم چون افسر دراجی .منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).بسی خاک بنشسته بر فرق اونهاده به سر بر گلین افسری . منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116...
-
بساز
لغتنامه دهخدا
بساز. [ ب ِ ] (اِ) روز. (ناظم الاطباء). || (فعل امر) امر از ساختن . (دِمزن ) (شعوری ج 1 ورق 203). رجوع به ساختن شود. || (ص مرکب )آماده و درست ، کوک و مجهز برای نواختن : معاشری خوش و رودی بساز میخواهم که درد خویش بگویم بناله ٔ بم و زیر. حافظ. || سازگا...
-
خنب
لغتنامه دهخدا
خنب . [ خُمْب ْ ] (اِ) ظرفی باشد که شراب و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع). خم و آن ظرفی است که در آن آب یا شراب و امثال آن کنند.(از لغت محلی شوشتر. نسخه ٔ خطی ). خابیه . (یادداشت بخط مؤلف ) : صقلابیان نبیذ و آنچه بدو ماند از انگبین کنند و خنب نبی...
-
رخت بستن
لغتنامه دهخدا
رخت بستن . [ رَ ب َ ت َ] (مص مرکب ) تهیه ٔ سفر کردن . || سفر کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (غیاث اللغات ). کنایه از سفر کردن است . (از برهان ) (آنندراج ) : سپارم ترا پادشاهی و تخت چو بهتر شوی ما ببندیم رخت . فردوسی .اختران پیش گرز گاوسرش رخت بر...
-
قاب
لغتنامه دهخدا
قاب . (ترکی ، اِ) خوان طعام و در مصطلحات نوشته که قاب لفظ ترکی است . (بهار عجم ). به معنی آوند و ظرف و چون طبق ظرف طعام است آن را قاب نیز گویند. (آنندراج ). ظرف بزرگ بی دیواره از مس یا چینی و غیره برای پلو و مانند آن . در ترکی به معنی مطلق ظرف و در ف...
-
صبح
لغتنامه دهخدا
صبح . [ ص ُ ] (ع اِ) سپیده دم یا اول روز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بامداد. بامدادان . بام . شبگیر.ابن ذکاء. (مهذب الاسماء). سدف . سطیع. سعرارة. شق . شمیط. صریم . عاطس . عطاس . (منتهی الارب ). مُغرِب . (شرح قاموس )(منتهی الارب ). فتق . فلق . (من...
-
ناساز
لغتنامه دهخدا
ناساز. (ص مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + ساز (ساختن ). کردی : ناساز، ناز . (خشن . زمخت ). بی تناسب . نامتناسب . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناموزون . ناهموار. بی اندام . نتراشیده و نخراشیده : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالا...
-
ترنگ
لغتنامه دهخدا
ترنگ . [ ت َ / ت ِ رَ / رِ ] (اِ صوت ) بانگ کمان است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 281). صدا و آوازه ٔ کمان باشد به وقت تیرانداختن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی )(از ناظم الاطباء). آوازه زه کمان . (انجمن آرا) (آنندراج ). آواز کمان . (او...
-
مهربان
لغتنامه دهخدا
مهربان . [ م ِ ] (ص مرکب ) بامحبت .بامهر. عاطف . عطوف . (دهار). مشفق . شفیق . (منتهی الارب ). حفی . رؤوف . (ترجمان القرآن ). با مهر و دوستی . اریحی . صاحب مهر. قفی . ولی . (منتهی الارب ) : خرد پادشاهی بود مهربان بود در رمه گرگ را چون شبان . ابوشکور....