کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قحط سال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حطمة
لغتنامه دهخدا
حطمة. [ ح َ / ح ُ م َ ] (ع اِ) قحط سال . سال سخت . || گوارش . حاطوم . هاضوم . || حطمه ٔ سیل ؛ دفعت آن . (منتهی الارب ).
-
تنگ سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tangsāl = قحطسالی
-
سنیت
لغتنامه دهخدا
سنیت . [ س َ ] (ع ص ) سال قحط. (آنندراج ): عام سنیت ؛ سال قحط. (منتهی الارب ).
-
مجوعة
لغتنامه دهخدا
مجوعة. [ م َج ْ وَ ع َ ] (ع ص ) عام مجوعة؛ سال قحط و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سال قحط و سال سخت . ج ، مجائع. (ناظم الاطباء). سال گرسنگی . ج ، مجاوع . (از اقرب الموارد).
-
سال مجاعه
لغتنامه دهخدا
سال مجاعه . [ ل ِ م َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سال قحط. تنگسالی . خشک سالی .
-
ناحس
لغتنامه دهخدا
ناحس . [ ح ِ ] (ع ص ) سال قحط. (آنندراج ). عام ناحس ؛ سال قحط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مجدب . (المنجد). ج ، نواحس .
-
اسنات
لغتنامه دهخدا
اسنات . [ اِ ] (ع مص ) در قحطسالی شدن . (زوزنی ). در سال قحط درآمدن . اِستان . اجداب . در تنگ سال افتادن . به قحط افتادن : اَسنت القوم . (منتهی الارب ).
-
سال
لغتنامه دهخدا
سال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). عام . (دهار) (منتهی الارب ). حِجَّة. (دهار). حَجَّة. (نصاب ). حول . دکتر معین در حاشیه ٔ برهان این کلمه را در له...
-
خشک سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xošksāl سالی که در آن باران نیاید و قحطوغلا پیدا شود.
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (ع مص ) بسال قحط درآمدن . در سال قحط درآمدن . (منتهی الارب ). اِسنات . اِجداب .
-
جارود
لغتنامه دهخدا
جارود. (ع ص ،اِ) مرد شوم بدفال . (منتهی الارب ). بداختر. (مهذب الاسماء). || سال سخت و قحط. (منتهی الارب ) (آنندراج ): سنة جارود؛ سال سخت و قحط. (منتهی الارب ).
-
یحیط
لغتنامه دهخدا
یحیط. [ ی َ ] (ع اِ) سال قحط. (ناظم الاطباء).
-
آرمه
لغتنامه دهخدا
آرمه . [ رِ م َ ] (ع اِ) دندان . (مهذب الاسماء). || سال قحط.
-
عام المجاعة
لغتنامه دهخدا
عام المجاعة. [ مُل م َ ع َ ] (ع اِ مرکب ) سال قحط.
-
تقلح
لغتنامه دهخدا
تقلح . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) ورزیدن در شهرها در سال قحط. (منتهی الارب ). بی اندازه ورزیدن و کسب کردن در سال قحط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریمناک گردانیدن زن جامه ٔ خود را و به نظافت خود و جامه ٔ خود نپرداختن . (از اقرب الموارد).