کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قحبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قحبه
/qahbe/
معنی
زن بدکاره؛ روسپی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جلب، خودفروش، روسپی، غردل، فاحشه، لچن، لکاته، معروفه، هرجایی
دیکشنری
prostitute, slut, whore
-
جستوجوی دقیق
-
قحبه
واژگان مترادف و متضاد
جلب، خودفروش، روسپی، غردل، فاحشه، لچن، لکاته، معروفه، هرجایی
-
قحبه
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ یا بِ) [ ع . قحبة ] (ص .) زن بدکار، روسپی .
-
قحبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قحبَة، جمع: قِحاب] qahbe زن بدکاره؛ روسپی.
-
واژههای مشابه
-
قحبة
لغتنامه دهخدا
قحبة. [ ق َ ب َ ] (ع ص ، اِ) گنده پیر. || سرفه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : به قحبة؛ ای سعال . (منتهی الارب ). || تباه شکم از دود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زناکار تباه کردار بدان جهت که به بهانه ٔ سرفه و تنحنح اشاره کند حریف خود را و ...
-
گل قحبه
لغتنامه دهخدا
گل قحبه . [ گ ُ ل ِ ق َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . دزی گوید (ج 2 صص 794-795): «وردالحمار، نوعی از «بهار» یا «کریانتم » است . آنرا «وردالفخار» نیز نامند. و این گل از داخل سرخ و از خارج زرد است ». و ظاهراً صحیح کلمه وردالفجار، گل قح...
-
زن قحبه
فرهنگ فارسی معین
( ~. قَ بَ یا بِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - آن که زن وی روسپی باشد. 2 - دشنامی است مردان را، زن جلب .
-
قحبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahbexāne خانة زنان بدکار.
-
شراب شور و قحبه کور
لهجه و گویش تهرانی
سور وسات نا مرغوب
-
جستوجو در متن
-
قحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَحبَة] [قدیمی] qehāb = قحبه
-
ژغاو
لغتنامه دهخدا
ژغاو. [ ژَ ] (اِ) زن فاحشه و قحبه . || قحبه خانه . (برهان ).
-
زغاو
لغتنامه دهخدا
زغاو. [ زَ] (ص ، اِ) زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زن قحبه . جنده . (ناظم الاطباء). || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود.
-
راکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rākāre بدکاره؛ فاحشه؛ قحبه؛ روسپی.
-
قحاب
لغتنامه دهخدا
قحاب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قحبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قحبه شود.