کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قحاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قحاب
/qehāb/
معنی
= قحبه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قحاب
لغتنامه دهخدا
قحاب . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قحبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قحبه شود.
-
قحاب
لغتنامه دهخدا
قحاب . [ ق ُ ] (ع اِ) سرفه ٔ اسب و شتر و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرفه ٔ اسب و شتر و گاه سرفه ٔ مردم را نیز گویند. (ناظم الاطباء). || (مص ) سرفه زده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قاحب شود.
-
قحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَحبَة] [قدیمی] qehāb = قحبه
-
واژههای همآوا
-
قهاب
لغتنامه دهخدا
قهاب . [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع اصفهان مشتمل بر روستاها و در آن آب جاری و درخت وجود ندارد و زندگانی و کشت و زرع آنان از آب باران تأمین میشود. (از معجم البلدان ). رجوع به فهرست ترجمه ٔ محاسن اصفهان شود. قُهاب ، نام یکی از دهستانهای بخش مر...
-
قهاب
لغتنامه دهخدا
قهاب . [ ق ُ ] (ع ص ) سپید. قهابی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قهابی شود.
-
جستوجو در متن
-
قحب
لغتنامه دهخدا
قحب . [ ق َ ] (ع ص ) مرد کلان سال و سرفه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سرفه زده گردیدن مرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قحاب . رجوع به قحاب شود.
-
خشک خفه
لغتنامه دهخدا
خشک خفه . [ خ ُ خ ُ ف َ / ف ِ ](اِ مرکب ) قحاب . سرفه ٔ خشک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشک
لغتنامه دهخدا
خشک . [ خ ُ ] (ص ) مقابل تر. (از برهان قاطع). یابس و چیزی که تری و رطوبت نداشته باشد . (از ناظم الاطباء). یابس . بِسَر. (یادداشت بخط مؤلف ). آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد. آب خود از دست داده . جاف . ضامل . هَشیم . (منتهی الارب ). حَفیف . (دهار...