کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قتلغشاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قتلغشاه
لغتنامه دهخدا
قتلغشاه . [ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) (امیر...) از امیران لشکر غزان خان بن ارغون خان بن هلاکوخان و در سال 706 کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 592 و 593 و 596).
-
قتلغشاه
لغتنامه دهخدا
قتلغشاه . [ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) (خاتون ...) دختر قطب الدین . رجوع به قتلغخان شود.
-
واژههای مشابه
-
اخی علی قتلغشاه
لغتنامه دهخدا
اخی علی قتلغشاه . [ اَ ع َ ق ُ ل ُ ] (اِخ ) وی از مریدان شیخ عبداﷲ است و بحسن تربیت وی بمرتبه ٔ تکمیل رسیده بود و در آن وقت که شیخ عبداﷲ را بلشکر استدعاکرده بودند اخی علی در سفر بوده است شیخ فرموده است ما درین لشکر بسعادت شهادت خواهیم رسید بعد از ما ...
-
جستوجو در متن
-
چرمانه رود
لغتنامه دهخدا
چرمانه رود. [ ] (اِخ ) نام محلی است . مؤلف مرآت البلدان بنقل از تاریخ رشیدی مینویسد: «در سنه ٔ 693 هَ .ق . غازان خان بعد از آنکه قتلغشاه را بدفع امیرنوروزمأمور کرد و اخبار خوش از طرف قتلغشاه رسید، غازان خان قتلغشاه را به بسطام طلبید و از آنجا از را...
-
ساریجه
لغتنامه دهخدا
ساریجه . [ ج َ ] (اِخ ) از قبیله ٔ نایمان ، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است . رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیه ٔ ص 72 شود.
-
شوران
لغتنامه دهخدا
شوران . (اِخ ) (مرغزار...) محلی ظاهراً از نواحی هرات وامیر قتلغشاه بعد از قتل امیر نوروز در هرات کوچ کرده و در اینجا فرودآمده است . (تاریخ غازان ص 116).
-
کوچ دادن
لغتنامه دهخدا
کوچ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رحلت دادن . به مهاجرت واداشتن . از جایی به جایی نقل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ترحیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوچانیدن : اگر فرمان شود به مسارعت نوروز و قتلغشاه به کوچ دادن قیام نمایی . (تاریخ غازان ص 89).
-
چرغوتای
لغتنامه دهخدا
چرغوتای . [ چ َ ] (اِخ ) یکی از مردان مغول . رشیدی مؤلف جامعالتواریخ ، نام او را «جرغوتای » و «جیرغوتای » نیزضبط کرده است و نوشته است امیر قتلغشاه دختر این شخص را به زنی گرفته است . (تاریخ غازانی ص 37 و 38).
-
حسام الدین استادالدار
لغتنامه دهخدا
حسام الدین استادالدار. [ح ُ مُدْ دی اُ دُدْ دا ] (اِخ ) یکی از چند امیر که در اطراف دمشق یاغی شده بودند. وی در دوم رمضان بدست قتلغشاه کشته شد. رجوع به تاریخ غازانی ص 158 شود.
-
کورکا
لغتنامه دهخدا
کورکا. (ترکی ، اِ) طبل بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). طبل بزرگ . کهورکای . کورکه . (فرهنگ فارسی معین ). کهورکه . کورگه : چون سرمست شدخروش کورکا و نای زرین به وی رسید. (جامعالتواریخ رشیدی ). و دیگر امرای هزاره کورکا در قول نزده بودند که امیر قتلغشاه حم...
-
باب نوبی
لغتنامه دهخدا
باب نوبی . [ ب ِ ] (اِخ ) دروازه ای ببغداد : ... امیر قتلغشاه فرمود تا او را [نوروز را] فروکشیدند و میان او بدونیم زدند و سر او رابر دست پولادقیا ببندگی حضرت فرستاد و از آنجا ببغداد فرستادند و چند سال بر در باب نوبی بر سر چوب بود... (تاریخ غازانی چ ا...
-
امان نامه
لغتنامه دهخدا
امان نامه . [ اَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) زنهارنامه . خط امان . نامه ای که در ضمن آن زنهار و امان دهند : مأمون حائر ضحاک را بدو فرستاد تا امان نامه ٔ او قبول کرد. (تاریخ قم ص 223). مصلحت ما در آن است که پیشدستی کنیم و او را به مکر و حیلت بگیریم ... و ...
-
خرمابه رود
لغتنامه دهخدا
خرمابه رود. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام نقطه ای بوده بین بسطام و گرگان : رایات همایون بجانب دامغان و بسطام حرکت فرمودند و در بسطام امیر قتلغشاه و امراء برسیدند و اولچایها که گرفته بودند تکشمیشی کردند و به انواع سیورغامیشی مخصوص گشتند و از آنجا براه خرمابه...