کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبیل
/qabil/
معنی
۱. جماعت؛ گروه.
۲. [قدیمی] ضامن؛ کفیل؛ پذرفتار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جور، شبیه، گونه، مانند، مثل، نظیر، نوع
۲. جنس، قماش
۳. جماعت، دسته، گروه
دیکشنری
nature, sort
-
جستوجوی دقیق
-
قبیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. جور، شبیه، گونه، مانند، مثل، نظیر، نوع ۲. جنس، قماش ۳. جماعت، دسته، گروه
-
قبیل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جماعت ، گروه . 2 - گونه ، ن وع . مثل : از این قبیل کتاب ها.
-
قبیل
لغتنامه دهخدا
قبیل . [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
قبیل
لغتنامه دهخدا
قبیل . [ ق َ ] (ع اِ) مام ناف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ق ) روباروی . (منتهی الارب ). ظاهر و آشکارا. گویند: رأیته قبیلاً؛ یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را. || (ص ) پذرفتار. || کارگزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پاکار. || (اِ) رئیس قوم . |...
-
قبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qabil ۱. جماعت؛ گروه.۲. [قدیمی] ضامن؛ کفیل؛ پذرفتار.
-
واژههای مشابه
-
از قبیل
فرهنگ واژههای سره
همچون، مانند، بمانند، همانند
-
این قبیل
دیکشنری فارسی به عربی
مثل هذا
-
از این قبیل
فرهنگ واژههای سره
از این دست
-
واحدی از قبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
ملاک
-
علوم اسرار امیز از قبیل علم ارواح
دیکشنری فارسی به عربی
قبالة
-
جستوجو در متن
-
قویل
لهجه و گویش بختیاری
qavil قبیل ezi qavil>:ازین قبیل> .
-
suchlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مثل این، امثال ان، این قبیل، مانند ان
-
مثل هذا
دیکشنری عربی به فارسی
چنين , يک چنين , اين قبيل , اين جور , اين طور