کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق َ ] (ع ص ) سبک گشنی کننده که زود باردار نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در مثل گویند: لقوة صادفت قبیساً. یا گویند: ام لقوة و اب قبیس و این مثل را در حق دو شخص همدم و همقدم و هم مشرب گویند . (منتهی الارب ).لقوه ، ناقه ٔ زود بارگیر. (منتهی...
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) (ابو...) کوهی است که از مشرق مشرف است به مکه وروی آن به کوه قعیقعان است و مکه در میان آن دو کوه قرار گرفته است . منجنیق حصین بن نمیر بر روی آن نصب شد و کعبه بدان هدف قرار گرفت و پرده هایش در آتش آن سوخت (68 هَ . ق .) و این ز...
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) قلعه ای است از توابع حلب . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
کوه ابو قُبیس
لهجه و گویش تهرانی
محکم:پشتش به()است
-
واژههای همآوا
-
غبیس
لغتنامه دهخدا
غبیس . [ غ ُ ب َ ] (ع اِمصغر) هرگز. ابداً: یقال لاآتیک ما غبا غُبَیْس ٌ؛ یعنی نیایم ترا هرگز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هذا ظرف من الزمان لایعرف ما اصله ، و قیل اصله الذئب ، و غبیس تصغیر اغبس مرخماً، و غَبا اصله غب فأبدل من احدی البائین الالف مثل...
-
جستوجو در متن
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ] (اِخ ) آبی است در بن کوه ابی قبیس (در مکه ) که گازران در آن جامه شویند. (منتهی الارب ). آبی است که در بن کوه ابی قبیس روان بوده است . (از اقرب الموارد).
-
سبدی
لغتنامه دهخدا
سبدی . [ س ُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سُبَد که بطنی است از قبیس . (الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ص 528).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن یزید سکونی . محدث است و در لسان المیزان آمده است .«شیخ للولیدبن مسلم .» وی از عمروبن قبیس روایت دارد. رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ج 2 ص 160 شود.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) محدث است و عسقلانی در لسان المیزان گوید: «شیخ لابی هاشم » و هردو را مجهول میداند و سپس میگوید که ابوهاشم منظور، ابوهاشم بن بنت داودبن ابی هند است و نیز گوید که این حارث از عمروبن قبیس روایت دارد. رجوع به لسان المیزان چ حیدرآباد ج...
-
ابوحنیفه
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان یا طاوس بن هرمز، امام فقیه کوفی مولی تیم اﷲبن ثعلبه . ابن الندیم گوید: نام ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی است ، وی بکوفه خزاز بود و زوطی از موالی تیم اﷲ...