کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبیح
/qabih/
معنی
زشت؛ ناپسند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بد، خبیث، رکیک، زشت، سخیف، سوء، کریه، مستهجن، مکروه، ناپسند، نامستحسن، ننگین ≠ مستحسن
برابر فارسی
زشت
دیکشنری
discreditable, filthy, flagrant, foul, gross, indecent, obscene, off-color, ribald, shocking, smut, smutty, ugly
-
جستوجوی دقیق
-
قبیح
واژگان مترادف و متضاد
بد، خبیث، رکیک، زشت، سخیف، سوء، کریه، مستهجن، مکروه، ناپسند، نامستحسن، ننگین ≠ مستحسن
-
قبیح
فرهنگ واژههای سره
زشت
-
قبیح
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص .) زشت . ج . قباح .
-
قبیح
لغتنامه دهخدا
قبیح . [ ق َ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قَباحی ̍. قِباح . || (اِ) کرانه ٔ استخوان بازو که نزدیک آرنج است . پیوندهای ساق و ران .(منتهی الارب ) (آنندراج ). قباح . رجوع به قباح شود.
-
قبیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قِباح] qabih زشت؛ ناپسند.
-
واژههای مشابه
-
قبيح
دیکشنری عربی به فارسی
زشت , زننده , شنيع , وقيح , سهمگين , ترسناک , مهيب , مخوف , بد گل , کريه
-
حشو قبیح
لغتنامه دهخدا
حشو قبیح . [ ح َش ْ وِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لفظ زائد در کلام . (جامع الصنایع از تهانوی ):گر می نرسم بخدمتت معذورم زیرارمد چشم و صداع سرم است .ذکر سر و چشم با ذکر رمد و صداع قبیح است و من کل وجه مستغنی عنه ، چه رمد بی چشم نبود و صداع بی سر نب...
-
قبیح المنظر
لغتنامه دهخدا
قبیح المنظر. [ ق َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زشت رو. بدترکیب . بدگل .
-
قبیح المنظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qabiholmanzar زشترو؛ بدگل.
-
جستوجو در متن
-
قبیحه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قبیحَة، مؤنثِ قبیح، جمع: قِباح و قَبائِح] qabihe = قبیح
-
بد گل
دیکشنری فارسی به عربی
قبيح
-
اقبح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'aqbah قبیحتر؛ زشتتر.
-
استهجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehjān قبیح بودن؛ زشت بودن.