کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبول عرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قبول افتادن
لغتنامه دهخدا
قبول افتادن . [ ق َ اُ دَ ] (مص مرکب ) مطبوع و پسندیده شدن . مقبول واقع شدن . (ناظم الاطباء) : صالح و طالح متاع خویش نمودندتا چه قبول افتد و چه در نظر آید. حافظ.ز عرض حال که نفتد قبول یار چه حظچو گل به باغ نمی آید از بهار چه حظ.واله هروی .
-
قبول شدن
لغتنامه دهخدا
قبول شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفته شدن . پسندیده و مطبوع شدن . (ناظم الاطباء).- قبول شدن در امتحان ؛ از عهده ٔ امتحان برآمدن و پذیرفته شدن . مقابل مردود شدن .
-
قبول کردن
لغتنامه دهخدا
قبول کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجابت کردن . || راضی شدن . || پذیرفتن . || پسندیدن . || تسلیم شدن . || مطیع گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
باد قبول
لغتنامه دهخدا
باد قبول . [ دِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد صبا بدان جهت که ضد دبور است . (منتهی الارب ): امروز که باد قبول فضل را گذاشت ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ص 9). رجوع به باد پیش و صبا شود. || آنکه [بادی که ] مقابل در کعبه ...
-
قبول عضویت
دیکشنری فارسی به عربی
التصاق
-
قبول تابعیت
دیکشنری فارسی به عربی
تجنس
-
غیرقابل قبول
دیکشنری فارسی به عربی
مدهش
-
قابل قبول
دیکشنری فارسی به عربی
جائز , سالک , مقبول
-
قابلت قبول
دیکشنری فارسی به عربی
مقبولية
-
قبول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية , اقبل , تبن , ترخيص , سل
-
قبول نکردن
دیکشنری فارسی به عربی
انکر , قمامة
-
قبول شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اقبل , ترخيص
-
قبول می کنم
فرهنگ واژههای سره
می پذیرم
-
قبول می کن
فرهنگ واژههای سره
میپذیر
-
خرقه قبول کردن
لغتنامه دهخدا
خرقه قبول کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جانشین مرشد شدن : چندان بمان که خرقه ٔ ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش .حافظ.