کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبولانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبولانیدن
لغتنامه دهخدا
قبولانیدن . [ ق َ دَ ] (مص جعلی ) قبول کردن کنانیدن . قبول کردن فرمودن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ناقبولانیدن
لغتنامه دهخدا
ناقبولانیدن . [ ق َ دَ ](مص منفی ) مقابل قبولانیدن . رجوع به قبولانیدن شود.
-
ناقبولانیدنی
لغتنامه دهخدا
ناقبولانیدنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل قبولانیدن نیست . مقابل قبولانیدنی .
-
متقاعد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
-
باوراندن
لغتنامه دهخدا
باوراندن . [ وَ دَ ] (مص جعلی ) پذیرفتانیدن . قبولانیدن . به باور داشتن . قبولاندن . (یادداشت مؤلف ).
-
پذیرفتاریدن
لغتنامه دهخدا
پذیرفتاریدن . [ پ َرُ دَ ] (مص ) متعهد کردن . قبولانیدن . بقبول داشتن .
-
قبولاندن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) = قبولانیدن : مورد قبول قرار دادن ، مورد پذیرش قرار دادن .
-
راضی کردن
لغتنامه دهخدا
راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).مرا ببند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سر رشته در رضای تو ...
-
دورکردن
لغتنامه دهخدا
دورکردن . [دَ / دُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن و محاصره کردن . چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن . (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن . گرد آمدن جمعی پیرامون کسی و بیشتر برای واداشتن او به کاری یا قبولانیدن عقیدتی . (یادداشت مؤلف...
-
ماساندن
لغتنامه دهخدا
ماساندن . [ دَ ] (مص ) متعدی ماسیدن . در تداول عامه ، منعقد کردن . || شیر را ماست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه ، کاری را سر و صورت دادن و بانجام رسانیدن کاری که امید سرگرفتن آن نیست . فیصله دادن و یکسره کردن : این معامله را من ماساندم...
-
شکیبا
لغتنامه دهخدا
شکیبا. [ ش ِ / ش َ ] (نف ) صبور. تحمل کننده . آرام گیرنده . متحمل . بردبار. صابر. (برهان ) (ناظم الاطباء). صبور. آرمیده . (فرهنگ اوبهی )(لغت فرس اسدی ). صبرکننده . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). صبار. صبیر. بردبار. صابر. آرام . باآرامش و متین ، و با...
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...