کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبول
/qabul/
معنی
۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.
۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.
۳. (صفت) پذیرفته.
〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲).
〈 قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن.
〈 قبول کردن: (مصدر متعدی) پذیرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد
برابر فارسی
پذیرش، پذیرفته شده
فعل
بن گذشته: قبول داشت
بن حال: قبول دار
دیکشنری
receipt, resignation
-
جستوجوی دقیق
-
قبول
واژگان مترادف و متضاد
اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد
-
قبول
فرهنگ واژههای سره
پذیرش، پذیرفته شده
-
قبول
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - خوبی . 2 - زیبایی ، جمال .
-
قبول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) پیش آمدن .
-
قبول
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پذیرفتن . 2 - (اِ مص .) پذیرایی ، پذیرش .
-
قبول
لغتنامه دهخدا
قبول . [ ق َ ] (ع مص ) پذیرفتن . || دلو را از ساقی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) پذیرائی . (منتهی الارب ). || (اِ) مام ناف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || باد صبا از آن جهت که ضد دبور است . یا آن که مقابل در کعبه شرفهااﷲ میوزد. یا آن ...
-
قبول
لغتنامه دهخدا
قبول . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خوبی . || جمال . || (اِ) هیأت و لباس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) وزیدن باد صبا. (آنندراج ). || پیش آمدن . (آنندراج ).
-
قبول
دیکشنری عربی به فارسی
پذيرش , قبولي حواله , حواله ء قبول شده , قبول معني عرف , معني مصطلح
-
قبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qabul ۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.۳. (صفت) پذیرفته.〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷...
-
قبول
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية , استقبال , التزام , تبني , تصريح , دخول
-
واژههای مشابه
-
قَبُولٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قبول - پذيرفتن
-
عین قبول
لغتنامه دهخدا
عین قبول . [ع َ / ع ِ ن ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا به عین قبول . چشم پذیرش . نظر قبول . دیده ٔ قبول : در عین قبول تو خرد رایک رنگ نموده کفر و ایمان . خاقانی .ای مرد دشمنان چه سگ و دوستان چه خاک آنجا که حق به عین قبولت کند نظر.خاقانی .
-
قبول کردن
واژگان مترادف و متضاد
اجابت کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق کردن، راضیشدن، رضایتدادن ≠ رد کردن
-
train accepting
قبول قطار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مجوز ورود قطار به قطعهخطی که تحت نظارت علامتبان است