کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبو
معنی
زيرزمين , سرداب , انبار , جاي شراب انداختن , گودال سرچاه , پيش چاه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبو
لغتنامه دهخدا
قبو. [ ق َب ْوْ ] (ع مص ) به انگشتان فراهم آوردن . || بلند برآوردن بنا را. || چیدن زعفران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قبو
دیکشنری عربی به فارسی
زيرزمين , سرداب , انبار , جاي شراب انداختن , گودال سرچاه , پيش چاه
-
جستوجو در متن
-
زیرزمین
دیکشنری فارسی به عربی
قبو
-
جای شراب انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
قبو
-
گودال سرچاه
دیکشنری فارسی به عربی
قبو
-
پیش چاه
دیکشنری فارسی به عربی
قبو
-
سرداب
دیکشنری فارسی به عربی
برميل , سرداب , قبو
-
انبار
دیکشنری فارسی به عربی
ترسانة , تکتل , حوض , ذخيرة فنية , عرض , قاموس المعاني , قبو , کدس , مخزن , مستودع , منتجع
-
قابی
لغتنامه دهخدا
قابی . (ع ص ) نعت فاعلی از قبو. فراهم آورنده به انگشتان . || بلند برآورنده بنا را. || چیننده ٔ زعفران . (از منتهی الارب ). و رجوع به قابیه شود.
-
قابیة
لغتنامه دهخدا
قابیة. [ ی َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از قبو. زنی که گیاه عصفر چیند و گرد آورد آن را. (منتهی الارب ). زنی که گیاه کافشه چیندو گرد آورد آنرا. (آنندراج ). و رجوع به قابی شود.
-
ایران
لغتنامه دهخدا
ایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز بصور «ایرون »، «ایرو» و «ایر» بخود اطلاق کرده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمات آریا، آ...
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ فارسی معین ). اشرف . أعلی . أعیط. افراخته . باذخ . أکوم . باسق . تِلو. جاهض . رفیع. رفیع...