کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبل منقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبل منقل
/qobolmanqal/
معنی
اسباب، اثاث، و لوازم پختوپز که بر ستور بار کنند و به جایی ببرند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبل منقل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ مَ قَ) (اِمر.) اسباب و اثاثه (که بر ستور بار کنند.)
-
قبل منقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟. عربی] [عامیانه] qobolmanqal اسباب، اثاث، و لوازم پختوپز که بر ستور بار کنند و به جایی ببرند.
-
واژههای مشابه
-
قَبْلِ
فرهنگ واژگان قرآن
پيش - قبل
-
قِبَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
به سوي - طاقت (درعبارت"فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا "لشکرياني که تاب رويارويي با آنان را نداريد)
-
قُبُلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
جلو - روبرو- از پيش رو
-
قِبَلَ
لهجه و گویش گنابادی
ghebala در گویش گنابادی یعنی نوشته ، کِتابَت
-
قِبْلَ
لهجه و گویش گنابادی
ghebla در گویش گنابادی یعنی تاول حاصل از سوختگی بدن ، تاول ، سوختگی
-
قبل از
فرهنگ واژههای سره
پیش از
-
قبل کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ. کَ رَ) [ ع - فا. ] (مص م .) محاصره کردن .
-
قبل کردن
لغتنامه دهخدا
قبل کردن . [ ق َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن . (آنندراج ) : خط ترا که بود سرنوشت آیه ٔ فتح چرا قبل نکند شهر حسن موکب او.ابوالبرکات منیر (از آنندراج ).
-
قبل آباد
لغتنامه دهخدا
قبل آباد. [ ق ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. در 15000 گزی جنوب خاور شیراز و کنار راه فرعی شیراز به خرچول واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل و مالاریائی است . 280 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج ...
-
قبل الامس
لغتنامه دهخدا
قبل الامس . [ ق َ لَل ْ اَ ] (ع ق مرکب ) روز پیش از دیروز یعنی پریروز. (ناظم الاطباء).
-
قَبْلَ الأخيرِ
دیکشنری عربی به فارسی
ما قبل آخر , يکي مانده به اخر
-
من قبل
دیکشنری عربی به فارسی
بدست , بتوسط , با , بوسيله , از , بواسطه , پهلوي , نزديک , کنار , از نزديک , ازپهلوي , ازکنار , درکنار , از پهلو , محل سکني , فرعي , درجه دوم