کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبطیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبطیه
/qe(o)btiy[y]e/
معنی
۱. = قبطی
۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ کتانی سفید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبطیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به قِبط) [عربی: قِبطیَّة، مؤنثِ قبطیّ] qe(o)btiy[y]e ۱. = قبطی۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ کتانی سفید.
-
واژههای مشابه
-
قبطیة
لغتنامه دهخدا
قبطیة. [ ق ِ طی ی َ ] (اِخ ) (ماریه ٔ...) دختر شمعون مادر ابراهیم سریه ٔ آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم است . (منتهی الارب ).
-
قبطیة
لغتنامه دهخدا
قبطیة. [ ق ِطی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث قبطی . رجوع به قبطی شود.
-
قبطیة
لغتنامه دهخدا
قبطیة. [ ق ُ / ق ِ طی ی َ ] (ص نسبی ) (ثیاب ...) جامه ٔ کتان سپید منسوب به قبط. و ضم آن بر خلاف قیاس است . ج ، قَباطی و قَبّاطی . (منتهی الارب ).
-
قبطیة
لغتنامه دهخدا
قبطیة. [ ق ُ طی ی َ ] (اِخ ) (اللغة...) لغت قدیمی مصر است که در عهد خاندان فرعون رواج داشت و آن شاخه ای از لغت های حامی است که زبان یونانی پس از فتح اسکندر جای آن را در امور رسمی دولتی و نیز در شهرها گرفت ، ولی مردم عوام و ده نشینان آن را نگه داشتند ...
-
جستوجو در متن
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مهاجربن قبطیه قبطی فرسی از محدثان است . وی از ام سلمه روایت دارد و حاتم بن ابوصغیره و مسعر از او روایت کنند. ابوحاتم ابن حبان گوید: وی برادر عبداﷲبن قبطیه است . (سمعانی ).
-
صالح قبطی
لغتنامه دهخدا
صالح قبطی . [ ل ِ ح ِ ق ِ ] (اِخ ) وی به همراهی ماریه ٔ قبطیه از مصر به مدینه آمد. رجوع به الاصابة ج 3 ص 233 و رجوع به حسن المحاضرة ص 95 شود.
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت رسول (ص ) که مقوقس والی مصر با ماریه ٔ قبطیه هدیه فرستاد.(منتهی الارب ). نام اسب حضرت رسول . (مهذب الاسماء).
-
شیرین
لغتنامه دهخدا
شیرین . (اِخ ) خواهر ماریه ٔ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی (ص ) فرستاد. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130). در مآخذ دیگر نام این زن را به صورت معرب «سیرین » ضبط کرده و نوشته اند که او را حسان بن ثابت شاعر معروف عرب به زنی کرده است...
-
شمعون
لغتنامه دهخدا
شمعون . [ ش َ ] (اِخ )پدر ماریه ٔ قبطیه است مادر ابراهیم فرزند حضرت رسول (ص ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پدریکی از دو سُرّیه ٔ رسول اﷲ (ص ). نام پدر زوجه ٔ حضرت رسول (ص ) مادر ابراهیم ، و او را مقوقس به رسول (ص ) هدیه فرستاد و او د...
-
ماریة
لغتنامه دهخدا
ماریة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت شمعون قبطیه مادر ابراهیم پسر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم که مقوقس قبطی صاحب اسکندریه و مصر برای آن حضرت هدیه فرستاد. (منتهی الارب ). دختر شمعون قبطیه ، یکی از دو سریه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه و پیامبر را از او پسری آمد و او ...
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ ک َ ] (اِ) نام میوه ٔ خاری است که آن را به عربی شوکة قبطیة گویند و آن میوه ای است شبیه به خرنوب شامی . معرب آن قرط باشد. (برهان ) (آنندراج ). بار و ثمر یک نوع خاری که به تازی قرط گویند. (ناظم الاطباء). کیکر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کیکر ...
-
جاسبارولی
لغتنامه دهخدا
جاسبارولی .(اِخ ) (الکسی ...) یکی از مهندسین دیوان مشاغل (مصر)سابق میباشد. او راست : نهایة الاوطار فی عجائب الاقطار. کتابی است که شامل مسافرت استانلی به قاره ٔ آفریقا و شرح حال او میباشد و در سال 1308 هَ .ق . / 1893م . به تصحیح وهبی بک ناظر مدارس قبط...