کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قبر سفید
لغتنامه دهخدا
قبر سفید. [ ق َ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بوانات ، بخش بوانات و سرچمان شهرستان آباده . در 34000 گزی شمال باختر سوریان و 36000 گزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است . 156 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رودخانه ٔ...
-
قبر سلامی
لغتنامه دهخدا
قبر سلامی . [ ق َس َ ] (اِ مرکب ) به اصطلاح هندیها احترامی که به زمین دار میکنند جهت اجازه ٔ حفر قبر. || پولی که برای حفر قبر به زمین دار میدهند. (ناظم الاطباء).
-
قبر شیخین
لغتنامه دهخدا
قبر شیخین . [ ق َ رِ ش ِ خ َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان دیمچه بخش گتوند شهرستان شوشتر. در 3 هزارگزی جنوب گتوند و یکهزارگزی باختری شوسه ٔ دزفول به شوشتر واقع و موقع جغرافیایی آن دشت و گرم سیر است . سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و شغ...
-
قبر کوهانی
لغتنامه دهخدا
قبر کوهانی . [ ق َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوری که مانند خرپشته سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
قزل قبر
لغتنامه دهخدا
قزل قبر. [ ق ِ زِ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و در مسیر راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 158 تن . آب آن ازچشمه و محص...
-
لوح قبر
لغتنامه دهخدا
لوح قبر. [ ل َ ح ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح مرقد.
-
نبش قبر
دیکشنری فارسی به عربی
نبش
-
سنگ قبر
دیکشنری فارسی به عربی
شاهد القبر , شاهدت القبر
-
لوحه قبر
دیکشنری فارسی به عربی
شاهد القبر
-
قبر کندن
دیکشنری فارسی به عربی
قبر
-
سنگ قبر
واژهنامه آزاد
گور
-
حجر قبر موسی
لغتنامه دهخدا
حجر قبر موسی . [ ح َ ج َ رِ ق َ رِ سا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زغال سنگ . دمشقی گوید: و من الحجارة الدهنیة النباتیة حجارة قبر موسی (ع ) شرقی بیت المقدس یستخرج منه نفط اذا کسر و جعل فی القرعة کمایعمل بالماورد و اذا اشعلته یشعل مثل الحطب و هذا الحجر ...
-
قبر و دفن
لغتنامه دهخدا
قبر و دفن . [ ق َ رُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمل به خاک سپردن مرده . دفن کردن مرده را. به خاک سپردن میت . || مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل این کلمه چنین نویسد: بدان که یهود و پیشینیان را شیوه این بود که خویشان چشمهای میت را فروپوشانند و بهم آورند (س...
-
خط بر قبر کشیدن
لغتنامه دهخدا
خط بر قبر کشیدن . [ خ َ ب َ ق َ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) بعد تدفین میت بر قبر او سوره ٔ «انا انزلناه » خواندن و هفت خط کشیدن و این را موجب مغفرت دانستن . (از آنندراج ). خط بر مزار کشیدن : ز بعد مرگ کسی خط بقبر ما نکشدز بهر آنکه نبودیم در حساب کسی .صا...
-
در قبر نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
ادفن