کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبر
/qabr/
معنی
جایی که مرده را در آن دفن میکنند؛ گور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرامگاه، تربت، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار
برابر فارسی
گور، آرامگاه، مزار
دیکشنری
grave, resting place, sepulcher, sepulchre, tomb
-
جستوجوی دقیق
-
قبر
واژگان مترادف و متضاد
آرامگاه، تربت، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار
-
قبر
فرهنگ واژههای سره
گور، آرامگاه، مزار
-
قبر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) گور. ج . قبور.
-
قبر
لغتنامه دهخدا
قبر. [ ق َ ] (اِخ ) (خیف ذی الَ ...) شهری است نزدیک عُسفان و آن خیف سلام است و ابوبکر همدانی گوید: به خیف ذی القبر مشهور شده است زیرا قبر احمدبن رضا آنجا است . (معجم البلدان ).
-
قبر
لغتنامه دهخدا
قبر. [ ق َ ] (ع اِ) گور. ج ، قبور. (منتهی الارب ).
-
قبر
لغتنامه دهخدا
قبر. [ ق ِ ] (ع اِ) جای کرم خورده از چوب ِ اَگَر. (منتهی الارب ).
-
قبر
لغتنامه دهخدا
قبر. [ ق ُ ب َ ] (ع اِ) نوعی از مرغان که چکاوک نامندش . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بالا و رجوع به قبرة شود. || نوعی از انگور دراز سپید جید و نیکو. (منتهی الارب ).
-
قبر
لغتنامه دهخدا
قبر. [ ق ُب ْ ب َ ] (ع اِ) چکاوک . قبرة. (منتهی الارب ). رجوع به قبرة شود.
-
قبر
دیکشنری عربی به فارسی
قبر , گودال , سخت , بم , خطرناک , بزرگ , مهم , موقر , سنگين , نقش کردن , تراشيدن , حفر کردن , قبر کندن , دفن کردن , گور , ارامگاه , در گرو قرار دادن , مقبره
-
قبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُبُور] qabr جایی که مرده را در آن دفن میکنند؛ گور.
-
قبر
دیکشنری فارسی به عربی
قبر
-
واژههای مشابه
-
gravestone, tombstone 1
سنگِقبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سنگی که محل یک تدفین را در خاک مشخص میکند و معمولاً منقوش یا دارای نوشته است
-
سنگ قبر
لغتنامه دهخدا
سنگ قبر. [ س َ گ ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مررکب ) سنگ که بر زبر قبر نهند و گاه بر آن نام صاحب قبر و تاریخ وفات بر آن نقر کنند. (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ لحد.
-
قبر پیغمبری
لغتنامه دهخدا
قبر پیغمبری . [ ق َ رِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گور گشاد و وسیع. (ناظم الاطباء).