کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن محمود مکنی به ابوالعباس از راویان است . وی از ابوحامدبن شرقی روایت کند. ابن طاهر از او یاد کرده است .
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ ] (اِخ ) ابراهیم بن علی بن حسین قبایی فرغانه ای مکنی به ابواسحاق صوفی از شیوخ صوفیه است که طریقتی مستقیم و باطنی پاک و نیکو و رفتاری خوش داشت . وی در قرآن بسیار تدبر میکرد و اغلب ساکت و آرام بود. در ماوراءالنهر به دنیا آمد و در کودکی از...
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ یی ی ] (اِخ ) افلح بن سعید انصاری از محدثان است . وی از عبداﷲبن رافع و محمدبن کعب و محمدبن یزیدبن سفبن روایت کند و از او زیدبن حباب و عیسی بن یونس روایت دارند. ابوحاتم بن حبان گوید: او پیرمردی است از مردم قبا که در مدینه سکونت کرد و احا...
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ یی ی ] (اِخ ) عاصم بن سعیدبن عامر انصاری مدینی بن یزیدبن حارثة از راویان است . وی از یحیی بن سعید انصاری و موسی بن محمدبن ابراهیم روایت کندو از او ابومصعب احمدبن ابوبکر زهری و محمدبن صباح روایت دارند. ابن ابی حاتم گوید: درباره ٔ او از پ...
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ یی ی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن عباس انصاری از راویان است . (سمعانی ) (معجم البلدان ).
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ یی ی ] (اِخ ) محمدبن سلیمان وی از ابوامامةبن سهل بن حنیف روایت کند و از او عبدالعزیزبن دراوردی و حاتم بن اسماعیل روایت دارند. (سمعانی ) (معجم البلدان ).
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ ق ُ یی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبا و آن موضعی است به مدینه . (الانساب سمعانی ). رجوع به قبا شود.
-
قبایی
لغتنامه دهخدا
قبایی . [ق ُ یی ی ] (اِخ ) رزق اﷲبن محمدبن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا (یکی از شهرهای فرغانه ) است که در بخارا میزیست . او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم . ...
-
واژههای مشابه
-
قبایی زره
لغتنامه دهخدا
قبایی زره . [ ق َ زِ رِه ْ ] (اِ مرکب ) قبازره . زره قبامانند : قبائی زره بر تنش تابدارچو سیماب روشن چو سیم آبدار. نظامی .قبائی زره : کژاکند. (ص 447 شرفنامه ٔ وحید).
-
لعل قبایی
لغتنامه دهخدا
لعل قبایی . [ ل َ ق َ ] (حامص مرکب ) سرخ پوشی . سرخ قبایی . قبایی لعل رنگ داشتن : احرام که گیری چو قدح گیرکه داردعریانی بیرون و درون لعل قبایی . خاقانی .|| کنایه از مستی و سکر باشد. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
گوهرآموده
لغتنامه دهخدا
گوهرآموده . [ گ َ / گُو هََ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آموده به گوهر. مرصع. جواهرنشان : وآن نمطهای گوهرآموده چرمهای دباغت آلوده . نظامی .گوهرآموده تاجی از سر خویش با قبایی زدخل ششتر بیش .نظامی .
-
سترة
لغتنامه دهخدا
سترة. [ س ُ رَ ] (معرب ، اِ) مرادف سدره و سترة دخیل است . قبایی است که از پشت چاک خورده باشد و مجمع علمی دمشق کلمه ٔ «الفروج » را مقابل آن وضع کرده است . (متن اللغة). رجوع به سدره شود.
-
تتریة
لغتنامه دهخدا
تتریة. [ ت َ ت َ ی ی َ ] (ع اِ) قبایی که بطریق تاتار و از ابریشم یکدست تهیه کنند و حاشیه ٔ آن را با پارچه ٔ زرین تزیین نمایند. (دزی ج 1 ص 141).