کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبا
/qabā/
معنی
نوعی لباس جلوباز بلند مردانه که دو طرف جلو آن با دکمه بسته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کسوت
۲. جامه، ردا، لباده
دیکشنری
frock
-
جستوجوی دقیق
-
قبا
واژگان مترادف و متضاد
۱. کسوت ۲. جامه، ردا، لباده
-
قبا
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . قباء ] (اِ.) نوعی لباس بلند مردانه .
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق َ ] (ع اِ) قَباء. جامه ٔ پوشیدنی را گویند. (برهان ). جامه ای است معروف که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش رابا دکمه بهم پیوندند. (حاشیه ٔ برهان از دکتر معین ).جامه ٔ پوشیدنی که روی ارخالق پوشند. (ناظم الاطباء).توزی . (منتهی الار...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق َ ] (ع اِ) یک نوع گیاه است . (ناظم الاطباء).
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق َ ] (ع اِمص ) پراکندگی . || پایمالی چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق ُ ] (اِخ ) جائی است میان بصره و مکه . سری بن عبدالرحمان بن عتبةبن عویمربن ساعدة انصاری گوید : و لها مربع ببرقة خاخ و مصیف بالقصر قصر قباءکفنونی ان مت فی درع اروی واغسلونی من بئرعروة مائی سخنة فی الشتاء باردةالضیف سراج فی اللیلة الظلماء.(معجم...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق ُ ] (اِخ ) نام شهری است بزرگ از نواحی فرغانه که نزدیک شاش واقع است . (معجم البلدان ) (تاریخ بخارا). و آن خرمترین شهری است اندر ناحیت فرغانه . (حدود العالم ). دانشمندانی در علوم و فنون مختلف بدین شهر منسوبند. (معجم البلدان ).پست نشسته تو در ق...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق ُ ] (اِخ )(مسجد...) احمدبن یحیی بن جابر گوید: پیشینیان از یاران پیغمبر که به قریه ٔ قبا وارد شدند در آنجا مسجدی ساختند و تا یک سال که قبله ٔ بیت المقدس بود در این مسجد بسوی بیت المقدس نماز میخواندند و چون رسول خدا از مکه به مدینه مهاجرت کرد ...
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا.[ ق ُ ] (اِخ ) قُباء. قریه ای است که چاه معروف قُبا در آن واقع است و مسکن بنی عمروبن عوف انصاری میباشد.این ده در دو میلی شهر مدینه و در طرف چپ آن کس که بسوی مکه میرود قرار گرفته است . آثار بناهای بسیاری در آن بچشم میخورد و در آنجا مسجدی است معمور...
-
قبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قباء، جمع: اقبِیَة] qabā نوعی لباس جلوباز بلند مردانه که دو طرف جلو آن با دکمه بسته میشود.
-
قبا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qevâ طاری: qevâ طامه ای: qebâ طرقی: qobâ کشه ای: qobâ نطنزی: qabâ
-
واژههای مشابه
-
یه لا قبا،یه قبا
لهجه و گویش تهرانی
آسمان جُل
-
گلگون قبا
لغتنامه دهخدا
گلگون قبا. [ گ ُق َ ] (ص مرکب ) صفت کشته ای که لباس او خونین باشد. کشته ای که قبا و جامه ٔ او خون آلوده باشد : یوسف گلگون قبا وای علی اکبرم گم شده در کربلا وای علی اکبرم .؟
-
نیم قبا
لغتنامه دهخدا
نیم قبا. [ ق َ ] (اِ مرکب ) نیم تنه . (یادداشت مؤلف ) : کاندرین مهرگان فرخ پی ز او مرا نیم موی و نیم قباست .فرخی (از یادداشت مؤلف ).