کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) ابوطالب (سید...) فقیه و رجالی متبحر از دانشمندان امامی است که در خراسان نفوذ و مرجعیت داشت . تألیفات وی حاکی از کثرت اطلاعات او است و از آن جمله است : السبع السیاره . وی از شاگردان سید محمدباقر حجةالاسلام شفتی بوده و به س...
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) جنیدبن محمدبن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمدبن احمدبن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. (الانساب سمعانی ).
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمد خلیل (ملاخلیل )بن محمداشرف اصفهانی . وی به سال 1134 هَ. ق . پس از رهائی از محاصره ٔ افغان در قزوین اقامت کرد. الذریعة آرد: شرح حال وی در تتمیم امل الامل تألیف شیخ عبدالنبی قزوینی بطور مبسوط آمده و مورد ستایش قرار گرف...
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمدبن علی مکنی به ابومنصور از محدثان است .وی از امام ابوبکر احمدبن حسین بیهقی و ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری و جز ایشان روایت شنید. سمعانی آرد: پدرم از او روایت شنید و ابوطاهر...
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) محمدبن محمدبن ابراهیم ، در اصطلاح رجالی ملقب است به قایینی . (ریحانة الادب ج 3 ص 278). رجوع به محمد... شود.
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قاین . (الانساب سمعانی ).
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ](اِخ ) اسحاق بن احمدبن ابراهیم مکنی به ابوالحسن ، ازمحدثان است . وی از ابی قریس محمدبن جمعةبن خلف حافظ روایت کند و ابوبکر احمدبن ابراهیم بن احمدبن محمود ثقفی حافظ واعظ از او روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
کلاته قاینی
لغتنامه دهخدا
کلاته قاینی . [ ک َ ت ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوشککی قاینی
لغتنامه دهخدا
کوشککی قاینی . [ ک َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر سلطان سنجر و در هجو و هزل استاد بود. هزلیات او غالباً در حق کسانی است که در جنگ سنجر با غزان نسبت به وی غدر و بیوفایی کردند. رجوع به لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 372 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 488 شود.
-
سلطانعلی قاینی
لغتنامه دهخدا
سلطانعلی قاینی . [ س ُ ع َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به علی قاینی شود.
-
علی قاینی
لغتنامه دهخدا
علی قاینی . [ ع َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن وصیف قاینی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به حلاء. رجوع به علی حلاء شود.
-
علی قاینی
لغتنامه دهخدا
علی قاینی . [ ع َ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حجازی قاینی . رجوع به علی حجازی شود.
-
علی قاینی
لغتنامه دهخدا
علی قاینی . [ ع َ ی ِی ِ ] (اِخ ) ابن عابد. وی واعظ و خطیب در خراسان و هرات بود. و در سال 903 هَ . ق . خطبه ای بنام ائمه ایراد کرد و در نتیجه عوام مردم بر او حمله کردند. و سرانجام وی در نیشابور درگذشت . او را برخی اشعار است . و گویند بسیار تیزهوش بود...
-
غیاث قاینی
لغتنامه دهخدا
غیاث قاینی . [ ث ِ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین جمشید قاینی شود.