کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاپوچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاپوچی
/qāpuči/
معنی
در دوره صفوی و پس از آن، دربان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بواب، حاجب، دربان
۲. دروازهبان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاپوچی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بواب، حاجب، دربان ۲. دروازهبان
-
قاپوچی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِمر.) دربان ، حاجب .
-
قاپوچی
لغتنامه دهخدا
قاپوچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (از قاپو ترکی + چی به معنی مدیر) . حاجب . دربان . (آنندراج ). بواب . آذن .
-
قاپوچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹قاپچی› [منسوخ] qāpuči در دوره صفوی و پس از آن، دربان.
-
واژههای مشابه
-
قاپوچی قیه
لغتنامه دهخدا
قاپوچی قیه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چاپیاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 14هزارگزی جنوب باختری قره ضیاءالدین و سه هزارگزی جنوب راه ارابه رو قورول به قره ضیاءالدین . در دره قرار دارد و هوای آن معتدل مالاریائی است و سکنه ٔ آن 2...
-
قاپوچی باشی
لغتنامه دهخدا
قاپوچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) لقبی از القاب در دوره ٔ قاجاریه . دربان باشی . رئیس دربانها. رجوع به قاپوچی شود.
-
جستوجو در متن
-
قابجی
لغتنامه دهخدا
قابجی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) دروازه بان . دربان سرای . (دزی ج 2 ص 295). قاپوچی . رجوه به قاپوچی شود.
-
دربان
واژگان مترادف و متضاد
۱. بواب، پردهدار، حاجب، سرایدار، قاپوچی ۲. مستحفظ، نگهبان
-
چی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [ترکی] či دارنده؛ کننده؛ سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تماشاچی، چاپچی، چراغچی، درشکهچی، سورچی، قاپوچی، باشماقچی.
-
بایزیدبیک
لغتنامه دهخدا
بایزیدبیک . [ی َ ب َ ] (اِخ ) قاپوچی باشی استاجلو از اعاظم درگاه شاه عباس اول که یعقوبخان ذوالقدر را پس از آنکه تسلیم شد به دست او سپردند و سرانجام یعقوبخان در خلوتخانه کشته شد. و رجوع به عالم آرای عباسی ج 1 ص 435 شود.
-
داودپاشا
لغتنامه دهخدا
داودپاشا. [ وو ] (اِخ ) از وزیران سلطان مصطفی خان اول و اصل وی از مردم بوسنه است . در دوران سلطان مصطفی خان ثالث منصب قاپوچی باشی یافت و به سال 1013 هَ . ق . بوزارت نائل آمد. مردی ظالم و غدار و سفله پرور و اعمالش موجب نارضائی مردمان بود، بدینجهت پس ا...
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) در زمان سلطان محمودخان ثانی بمنصب صدارت عظمی رسید. اصلا از مردم طرابوزن است . آنگاه که باسلامبول آمد پس از طی بعضی مراتب برتبه ٔ قاپوچی باشی منصوب شد و سپس به نظارت ابرائیل کرسی رومانی منصوب گردید و چون حسن خدمت وی در آنجا...
-
دربانی
لغتنامه دهخدا
دربانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) شغل و منصب نگهبانی در و قاپوچی گری . (ناظم الاطباء).دربان بودن . بِوابَت . حِجابَت . حِجبَة : وگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش . منوچهری .یهودآسا غیاری دوز بر کتف مسلمانان اگرشان بر ...