کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
غان
لغتنامه دهخدا
غان . (اِ) دسته ٔ غانها از تیره ٔ گیاهان پیاله دار که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || نوع مشهور از دسته ٔ غانها . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || توس . رجوع به توس شود .
-
غان
لغتنامه دهخدا
غان . (اِخ ) نام وادیی در یمن که آن را دوغان گویند. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 262).
-
غان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران و از دستة غان ها که دارای برگ هایی با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز می باشد. از پوست آن در برخی نقاط مخصوصاً در روسیه نوعی قطران بنام قطران غان می گیرند.
-
قعن
لغتنامه دهخدا
قعن . [ ق َ ] (اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است . (منتهی الارب ).
-
قعن
لغتنامه دهخدا
قعن . [ ق َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ که در آن خمیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قعن
لغتنامه دهخدا
قعن .[ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی . || برآمدگی سر بینی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است . (منتهی الارب ). || گشادگی میان دو پای وقت رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (مص ) کوتاه شدن فاحش بینی . || بلند شدن و ارتف...
-
غان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) qān درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیالهداران، با برگهای دندانهدار و نوکتیز که دمکردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده، و کاهش تب مفید است؛ توس؛ تیس؛ غوش؛ غوشه؛ سندر.
-
جستوجو در متن
-
نقاشخانه
لغتنامه دهخدا
نقاشخانه . [ ن َق ْ قان َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کارگاه نقاشی . محل کار نقاش .
-
هارپو
لغتنامه دهخدا
هارپو. (اِ) ساز فنلاندی از نوع سنتور که دارای پنج سیم است و از چوب درخت قان ساخته میشود. طول آن تقریباً پنجاه سانتیمتر است .
-
پناده
لغتنامه دهخدا
پناده . [ پ َدِه ْ ] (اِخ ) مخفف پناه ده . از بخش های گرگان است که پیشتر قان یوخمز نامیده میشد. (از لغات فرهنگستان ).
-
قین
لغتنامه دهخدا
قین . [ ق َ ] (ع مص ) نیکو و راست کردن آهنگر آهن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قان القین الحدید؛ سواه . (اقرب الموارد). || فراهم آوردن شکافتگی چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قان الشی ٔ؛ لمه . (اقرب الموارد). || نیکو کردن . (منتهی ال...
-
نقارخانه
لغتنامه دهخدا
نقارخانه . [ ن َ قا / ن َق ْ قان َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن نوبت نوازند. (آنندراج ). جائی که در آن روزی دو مرتبه نوبت می زنند. (ناظم الاطباء). نقاره خانه . رجوع به نقاره خانه شود.
-
غون
لغتنامه دهخدا
غون . (پسوند) (مزید مؤخر امکنه )، چون : باغون ، بلاساغون ، زاغون ، زرغون ، مغون و لغون . صورتی از گاه و گون و قان و قون و جان و جون و خان و خون و کت و کده و کند و کنت است در آخر اسامی امکنه .
-
آرکان
واژهنامه آزاد
(ترکی) آ ر ک ا ن؛ آر به معنی پاک و کان به معنی خون است. اسم ترکی است و کان معرب قان است . در اصل آرقان یا آریقان بوده است. به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است.