کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانون شرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیر قانون
لغتنامه دهخدا
دیر قانون . [ دَ رِ ] (اِخ ) این دیر از نواحی دمشق میباشد. (از معجم البلدان ).
-
قانون بطلمیوس
لغتنامه دهخدا
قانون بطلمیوس . [ ن ِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قانونی است که در «المجسطی » ضبط شده . این قانون از هیئت دانهای اسکندریه است که حساب نجومی بابلی را راجع به هیئت از زمان نبونصر پادشاه آسور (747-734 ق . م .) مرتب کرده اند و فهرستهای پادشاهی از ...
-
قانون حمورابی
لغتنامه دهخدا
قانون حمورابی . [ ن ِ ح َ ] (اِخ ) رجوع به حمورابی شود.
-
قانون عتیق
لغتنامه دهخدا
قانون عتیق . [ ن ِ ع َ ] (اِخ ) قانون موسی . (ناظم الاطباء).
-
قانون کردن
لغتنامه دهخدا
قانون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسم کردن . معمول نمودن . آئین نهادن . قاعده گذاردن . (ناظم الاطباء).
-
قانون دان
لغتنامه دهخدا
قانون دان . (نف مرکب ) دانای قانون . || واقف و آگاه به صلاح کار. (ناظم الاطباء). || مستشار حقوقی .
-
قانون گذار
لغتنامه دهخدا
قانون گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه قانون وضع کند. مقنن .
-
قانون گذاری
لغتنامه دهخدا
قانون گذاری . [گ ُ ] (حامص مرکب ) وضع کردن قانون . عمل قانون گذار.
-
قانون گو
لغتنامه دهخدا
قانون گو. (نف مرکب ) صاحب منصبی که مکلف باشد به نوشتن و تصریح کردن قواعد سلطنت و نیز صاحب منصب در هر ناحیه ای که آشنا باشد به قواعد و عادات و رسوم و طبیعت و محصولات آن ناحیه . (ناظم الاطباء).
-
قانون گوئی
لغتنامه دهخدا
قانون گوئی . (حامص مرکب ) شغل و عمل شخص قانون گو. (ناظم الاطباء).
-
قانون نویس
لغتنامه دهخدا
قانون نویس .[ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ قانون . (ناظم الاطباء).
-
قانون محلي
دیکشنری عربی به فارسی
ايين نامه , نظامنامه , قانون ويژه , قانون فرعي وضمني
-
قانون دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] qānundān آنکه قانون بداند؛ حقوقدان؛ دانندۀ قانون.
-
قانون گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qānungozār قانونگذارنده؛ آنکه قانون وضع کند؛ مُقَنِّن.
-
قانون گذار
دیکشنری فارسی به عربی
تشريعي , مشرع