کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قانون
/qānun/
معنی
۱. دستورها، مقررات، و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود.
۲. رسم؛ آیین؛ روش.
۳. اصل اثبات شده در یک علم: قانون نیوتن، قانون علیت.
〈 قانون اساسی: قانونی که پایه و اساس همۀ قانونهای مملکت و حکومت است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رسم، روش، طرز، طریقه، نظم، هنجار
۲. آیین، ضابطه، قاعده، مقررات
۳. ساز
برابر فارسی
آسا، فردید، دات، دادِستان، فرسار، دادیک
دیکشنری
code, enactment, law, ordinance, rule, statute
-
جستوجوی دقیق
-
قانون
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسم، روش، طرز، طریقه، نظم، هنجار ۲. آیین، ضابطه، قاعده، مقررات ۳. ساز
-
قانون
فرهنگ واژههای سره
آسا، فردید، دات، دادِستان، فرسار، دادیک
-
قانون
فرهنگ فارسی معین
[ معر - یو. ] (اِ.) 1 - قاعده ، آیین . 2 - اصل و مقیاس چیزی . 3 - مقررات و احکام دولتی .
-
قانون
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) یکی از آلات موسیقی شبیه به سنتور که با انگشتان دست نواخته می شود.
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (اِخ ) منزلی است میان بعلبک و دمشق . (معجم البلدان ج 7 ص 19) (منتهی الارب ). جایگاهی است در یک میلی راه مسافر بسوی عراق در میان بوستانها. بعقیده ٔبعضی نام قریه ای است که در آنجا بازاری و کاروانسرایی هست که محل فرود آمدن قوافل است . (مراصدالاط...
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (اِخ ) نام کتابی است از شیخ الرئیس در علم طب . (ناظم الاطباء). این کتاب به لاتینی ترجمه شده و کتاب حاوی رازی و گالن را نسخ کرد و تا قرن هفدهم در دانشگاه های مُن پلیه و لوزن تدریس میشد.
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (معرب ، اِ) اصل . (برهان ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گویند این لغت معرب کانون است و عربی نیست لیکن در عربی مستعمل است . (برهان ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). امری است کلی که بر همه جزئیاتش منطبق گردد و احکام جزئیات از آن...
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (معرب ، اِ) نام سازی است از مخترعات معلم ثانی . (ناظم الاطباء). نام سازی است که مینوازند. (برهان ). آلتی موسیقی متشکل از طبلی مسطح و مستطیل که سیمهای فلزی بر آن نصب شده و با انگشت سبابه مسلح به زبانه ٔ فلزی آن را در حالی که روی زانو نهاده اند...
-
قانون
دیکشنری عربی به فارسی
قانون , قانون موضوعه , حکم , اساسنامه
-
قانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قوانین] qānun ۱. دستورها، مقررات، و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود.۲. رسم؛ آیین؛ روش.۳. اصل اثبات شده در یک علم: قانون نیوتن، قانون علیت.〈 قانون اساسی: قانونی که پ...
-
قانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (موسیقی) qānun از آلات موسیقی شبیه سنتور که خرکهای متعدد دارد و با مضرابهایی بر انگشتان دست نواخته میشود.
-
قانون
دیکشنری فارسی به عربی
تشريع , تنظيم , قاعدة , قانون , مرسوم
-
واژههای مشابه
-
violation
نقض قانون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حقوق] نقض قانون یا تخلف و سرپیچی از قانون، یا عمل تجاوز به حقوق دیگران یا تخطی از یک کار یا حق، یا تقصیر کیفری علیه رفاه عمومی
-
sound law
قانون آوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در زبانشناسی تاریخی و مکتب نودستوریان، هر تغییر واجی یا آوایی استثناناپذیر